مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۸۸۴

۱

آن ساعد سیمین را در گردن ما افکن

بر سینه ما بنشین ای جان منت مسکن

۲

سرمست شدم ای جان وز دست شدم ای جان

ای دوست خمارم را از لعل لبت بشکن

۳

ای ساقی هر نادر این می ز چه خم داری

من بنده ظلم تو از بیخ و بنم برکن

۴

هم پردهٔ من می‌در هم خون دلم می‌خور

آخر نه توی با من شاباش زهی ای من

۵

از دوست ستم نبود بر مست قلم نبود

جز عفو و کرم نبود بر مست چنین مسکن

۶

از معدن خویش ای جان بخرام در این میدان

رونق نبود زر را تا باشد در معدن

۷

با لعل چو تو کانی غمگین نشود جانی

در گور و کفن ناید تا باشد جان در تن

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1023
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 699
عندلیب :

نظرات