
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۸۸۵
۱
ای سرده صد سودا دستار چنین می کن
خوب است همین شیوه ای دوست همین می کن
۲
فرمانده خوبانی ابرو چو بجنبانی
این بنده تو را گوید آن می کن و این می کن
۳
از خون مسلمانان در ساغر رهبان کن
وز کافر زلفینت ویرانی دین می کن
۴
مأمون امین را تو می ران که رو ای خاین
وان غیرت رهزن را بر روح امین می کن
۵
آن حکم که از هیبت در عرش نمیگنجد
بر پشت زمان می نه بر روی زمین می کن
۶
آن را که ندارد جان جان ده به دم عیسی
وان را که ندارد زر ز اکسیر زرین می کن
۷
تا دور ابد شاها شمس الحق تبریزی
حکمی است به دور تو آری هله هین می کن
تصاویر و صوت


نظرات