مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۸۹۹

۱

دل خون خواره را یک باره بستان

ز غم صدپاره شد یک پاره بستان

۲

بکن جان مرا امروز چاره

وگر نی جان از این بیچاره بستان

۳

همه شب دوش می گفتم خدایا

که داد من از آن خون خواره بستان

۴

دل سنگین او چون ریخت خونم

تو خون من ز سنگ خاره بستان

۵

به دست دل فرستادم دو سه خط

یکی خط را از آن آواره بستان

۶

در آن خط صورت و اشکال عشق است

برای عبرت و نظاره بستان

۷

دلم با عشق هم استاره افتاد

نخواهی جرم از استاره بستان

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1031
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 704
عندلیب :

نظرات