مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۹۰۲

۱

چرا منکر شدی ای میر کوران

نمی‌گویم که مجنون را مشوران

۲

تو می گویی که بنما غیبیان را

ستیران را چه نسبت با ستوران

۳

در این دریا چه کشتی و چه تخته

در این بخشش چه نزدیکان چه دوران

۴

عدم دریاست وین عالم یکی کف

سلیمانی است وین خلقان چو موران

۵

ز جوش بحر آید کف به هستی

دو پاره کف بود ایران و توران

۶

در آن جوشش بگو کوشش چه باشد

چه می لافند از صبر این صبوران

۷

از این بحرند زشتان گشته نغزان

از این موجند شیرین گشته شوران

۸

نپردازی به من ای شمس تبریز

که در عشقت همی‌سوزند حوران

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1033
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 705
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۶/۰۸/۲۲ - ۱۴:۴۸:۳۷
در این غزل کوتاه مقام انسان نه تنها از همه چیز در عالم برتر شمرده میشود بلکه اصلا بجز انسان عاشق و شیرین سخن و بالاتر از همه شمس هیچ چیز دیگری ارزشمند نیستاین عالم سر چشمه‌ای دارد که عدم نام دارد و آنچه از این دریا به هستی‌ راه میابد مانند کف آن دریاست اما مروارید‌ها هم پیدا میشوند آنچه مورد توجه خاص است بکار گرفتن کلمه ایران در سخن جلال دین است شاید تنها همین یکبار است ولی خوشایند بخصوص ترکیب ایران و توران که پیشینه شاهنامه‌ای و اسطوره‌ای درد