مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۹۰۵

۱

اگر تو عاشقی غم را رها کن

عروسی بین و ماتم را رها کن

۲

تو دریا باش و کشتی را برانداز

تو عالم باش و عالم را رها کن

۳

چو آدم توبه کن وارو به جنت

چه و زندان آدم را رها کن

۴

برآ بر چرخ چون عیسی مریم

خر عیسی مریم را رها کن

۵

وگر در عشق یوسف کف بریدی

همو را گیر و مرهم را رها کن

۶

وگر بیدار کردت زلف درهم

خیال و خواب درهم را رها کن

۷

نفخت فیه من روحی رسیده‌ست

غم بیش و غم کم را رها کن

۸

مسلم کن دل از هستی مسلم

امید نامسلم را رها کن

۹

بگیر ای شیرزاده خوی شیران

سگان نامعلم را رها کن

۱۰

حریصان را جگرخون بین و گرگین

گر و ناسور محکم را رها کن

۱۱

بر آن آرد تو را حرص چو آزر

که ابراهیم ادهم را رها کن

۱۲

خمش زان نوع کوته کن سخن را

که الله گو اعلم را رها کن

۱۳

چو طالع گشت شمس الدین تبریز

جهان تنگ مظلم را رها کن

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1035
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 706
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۷/۰۱/۳۰ - ۱۹:۲۲:۱۶
در این غزل هم مانند بسیاری جای دیگر آشکارا شمس یا انسان را مقصود و نهایت هستی‌ می‌‌داند که این راز و این آگاهی‌ به این راز نتیجه آشنایی و هم نشینی او با شمس است اگر انسانی‌ را دیدی که یوسف گونه است می‌‌دان که راه را یافته‌ای و خود تو هم عیسی گونه خواهی شد این عروسی‌ حقیقی‌ است، پی‌ بردن به اینکه انسان می‌‌تواند خدا شوداین ارتباطی‌ با کفر و بی‌ دینی ندارد که اساسا صحبت چیز دیگری است نه دین ستیزی که کار کودکان است، بلکه صحبت از ایینی نوین است و نگاهی‌ نوین به انسان و هستی‌ که جایی‌ برای غم و دودلی باقی‌ نمی گذارد زیرا راهی‌ که به انسان ختم شود مانند دیگر راه‌ها بی‌ سرانجام نیست بلکه آغاز و پایان آن روشن و حقیقی‌ است چون هر دو یکی‌ هستند و بیگانه و کژ راهه در آن نیست
user_image
محسن جهان
۱۴۰۰/۰۸/۲۵ - ۰۵:۱۸:۱۷
تفسیر ابیات اول و دوم بدین شرح است خداوند در سوره اعراف آیه  ۱۷۲َ خطاب به انسان می‌فرماید: الَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَیٰ( آیا من رب شما نیستم و انسان تصدیق میکند). لذا با توجه به این آیه مبارکه مولانا می‌گوید: چون ما از جنس خدا و عاشق او هستیم دلیلی برای غم‌خوردن وجود ندارد و باید برای اتصال و ذوب شدن در او این افسردگی و پریشانی را رها کنیم.در بیت دوم تاکید کرده و می‌فرماید برای این وصلت ، این کشتی تن را بایست رها کرده و به دریای بی کران جاودانگی پیوند خورده و با بی اعتنایی به این جهان ذهنی  به آن عالم ازلی درآئیم.
user_image
عباس جنت
۱۴۰۳/۰۱/۱۴ - ۰۰:۲۷:۱۹
در اینجا مولانا از مقام بلند انسان صحبت می‌کند این مقام بقدری بلند است که فرشتگان  باید جلو انسان سجده کنند نفخت فیه من روحی رسیده‌ست غم بیش و غم کم را رها کن اشاره به آیه مبارکه قرآن: فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ﴿۲۹﴾ پس وقتی آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم پیش او به سجده درافتید (۲۹) سوره ۱۵: الحجر برآ بر چرخ چون عیسی مریم خر عیسی مریم را رها کن اصل و هدف دین را بگیر و فرع و خرافات را رها کن
user_image
عباس جنت
۱۴۰۳/۰۱/۱۴ - ۱۵:۲۶:۰۶
چو آدم توبه کن وارو به جنت چه و زندان آدم را رها کن آدم گناه کرد از بهشت بیرون شد ولی‌ تو توبه کن برگرد به بهشت وگر بیدار کردت زلف درهم خیال و خواب درهم را رها کن اگر عاشق شدی به دنبال مال دنیا نباش بگیر ای شیرزاده خوی شیران سگان نامعلم را رها کن به قدرت خودت اعتماد داشته باش و دنبال تقلید از آخوند‌ها نرو حریصان را جگرخون بین و گرگین گر و ناسور محکم را رها کن بر آن آرد تو را حرص چو آزر که ابراهیم ادهم را رها کن از حریصان نباش و حضرت ابراهیم را در این آتش حرص نینداز خمش زان نوع کوته کن سخن را که الله گو اعلم را رها کن در آخر طبق معمول بخودش یاد آوری می‌کند خامش باش و اسرار الهی را زیاد فاش نکن