
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۹۰۶
۱
تو نقد قلب را از زر برون کن
وگر گوید زرم زوتر برون کن
۲
که بیگانه چو سیلاب است دشمن
ز بامش تو بران وز در برون کن
۳
مگسها را ز غیرت ای برادر
از این بزم پر از شکر برون کن
۴
دو چشم خاین نامحرمان را
از آن زیب و جمال فر برون کن
۵
اگر کر نشنود آواز آن چنگ
اگر تانی کری از کر برون کن
۶
چو مستان شیشه اندر دست دارند
دلی کو هست چون مرمر برون کن
۷
نران راه معنی عاشقانند
نر شهوت بود چون خر برون کن
۸
بریزیدست شهوت پر و بالش
از این مرغان نیکو پر برون کن
۹
چو بنده شمس تبریزی نباشد
تو او را آدمی مشمر برون کن
تصاویر و صوت


نظرات
محمد حراست