
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۹۱۶
۱
برآ بر بام و اکنون ماه نو بین
درآ در باغ و اکنون سیب می چین
۲
از آن سیبی که بشکافد در روم
رود بوی خوشش تا چین و ماچین
۳
برآ بر خرمن سیب و بکش پا
ز سیب لعل کن فرش و نهالین
۴
اگر سیبش لقب گویم وگر می
وگر نرگس وگر گلزار و نسرین
۵
یکی چیز است در وی چیست کان نیست
خدا پاینده دارش یا رب آمین
۶
بیا اکنون اگر افسانه خواهی
درآ در پیش من چون شمع بنشین
۷
همیترسم که بگریزی ز گوشه
برآ بالا برون انداز نعلین
۸
به پهلویم نشین برچفس بر من
رها کن ناز و آن خوهای پیشین
۹
بیامیز اندکی ای کان رحمت
که تا گردد رخ زرد تو رنگین
۱۰
روا باشد وگر خود من نگویم
همیشه عشوه و وعده دروغین
۱۱
از این پاکی تو لیکن عاشقان را
پراکنده سخنها هست آیین
۱۲
زهی اوصاف شمس الدین تبریز
زهی کر و فر و امکان و تمکین
تصاویر و صوت


نظرات