
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۹۲۷
۱
وقت آمد توبه را شکستن
وز دام هزار توبه جستن
۲
دست دل و جانها گشادن
دست غم را ز پس ببستن
۳
معشوقه روح را بدیدن
لعل لب او به بوسه خستن
۴
در آب حیات غسل کردن
در وی تن خویش را بشستن
۵
برخاست قیامت وصالش
تا کی به امید درنشستن
۶
گر بسکلد آن نگار بنگر
صد پیوست است در آن سکستن
۷
مخدومی شمس دین تبریز
ای جان تو رمیدهای ز بستن
تصاویر و صوت


نظرات