مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۹۳۴

۱

از ما مرو ای چراغ روشن

تا زنده شود هزار چون من

۲

تا بشکفد از درون هر خار

صد نرگس و یاسمین و سوسن

۳

بر هر شاخی هزار میوه

در هر گل تر هزار گلشن

۴

جان شب را تو چون چراغی

یا جان چراغ را چو روغن

۵

ای روزن خانه را چو خورشید

یا خانه بسته را چو روزن

۶

ای جوشن را چو دست داوود

یا رستم جنگ را چو جوشن

۷

خورشید پی تو غرق آتش

وز بهر تو ساخت ماه خرمن

۸

نستاند هیچ کس به جز تو

تاوان بهار را ز بهمن

۹

از شوق تو باغ و راغ در جوش

وز عشق تو گل دریده دامن

۱۰

ای دوست مرا چو سر تو باشی

من غم نخورم ز وام کردن

۱۱

روزی که گذر کنی به بازار

هم مرد رود ز خویش و هم زن

۱۲

وان شب که صبوح او تو باشی

هم روح بود خراب و هم تن

۱۳

ترکی کند آن صبوح و گوید

با هندوی شب به خشم سن سن

۱۴

ترکیت به از خراج بلغار

هر سن سن تو هزار رهزن

۱۵

گفتی که خموش من خموشم

گر زانک نیاریم به گفتن

۱۶

ور گوش رباب دل بپیچی

در گفت آیم که تن تنن تن

۱۷

خاکی بودم خموش و ساکن

مستم کردی به هست کردن

۱۸

هستی بگذارم و شوم خاک

تا هست کنی مرا دگر فن

۱۹

خاموش که گفت نیز هستی است

باش از پی انصتواش الکن

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1052
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 716
عندلیب :

نظرات

user_image
Cheshme۰۰
۱۴۰۱/۰۵/۲۷ - ۰۱:۱۲:۴۷
مولانا می گویدمهم ترین کار برای زنده شدنمان به خرد وزندگی خداوند سکوت وکم کردن گفتگوی ذهنی است که درقرآن هم آمده است. /برگرفته از برنامه ۹۲۹گنج حضور