مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۹۴۱

۱

مهره‌ای از جان ربودم بی‌دهان و بی‌دهان

گر رقیب او بداند گو بدان و گو بدان

۲

سر او را نقش کردم نقش کردم نقش کرد

هر که خواهد گو بخوان و گو بخوان و گو بخوان

۳

پیش منکر می شدم من نیستم من نیستم

هستم اکنون در میان و در میان و در میان

۴

گر تو گویی کو درستی کو درستی کو گواه

در شکست من بیان و صد بیان و صد بیان

۵

اشک چشمم بس گواه و بس گواه و بس گواه

رنگ رویم بس نشان و بس نشان و بس نشان

۶

نک نشان لاله رویی لاله رویی لاله‌ای

بر رخ من زعفران و زعفران و زعفران

۷

جز صلاح الدین نداند این سخن را این سخن

من غلام زیرکان و زیرکان و زیرکان

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1059
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 721
عندلیب :

نظرات

user_image
هیچکس بی نام
۱۳۹۹/۰۳/۰۶ - ۱۶:۴۱:۵۳
بردی از سر عقل و هوش و عقل و هوش و عقل و هوشمن به قربانت بگردان جان جانان، جان جانان، جان جان
user_image
هیچکس بی نام
۱۳۹۹/۰۳/۰۶ - ۱۶:۴۵:۵۱
*من بقربانت بگردم جانان جانان....
user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۸/۱۵ - ۲۰:۲۳:۰۲
از غزل های کمیاب که جلال دین خود را صاحب و بنیانگزار فرهنگ جان و عرفان معنوی خاص زیرکان معرفی میکند هرچند همواره پیشتر خود را خاموش و پنهان و همه اعتبار را به دوست وشمس و صلاح دین نسبت میدادو حتی گواه و درستی آنرا نیز بیان میکند که یکی صداقت یگانه خود و یکی هم تصدیق و تایید دوست صادق خود صلاح دین است