
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۹۴۵
۱
هر چه آن سرخوش کند بویی بود از یار من
هر چه دل واله کند آن پرتو دلدار من
۲
خاک را و خاکیان را این همه جوشش ز چیست
ریخت بر روی زمین یک جرعه از خمار من
۳
هر که را افسرده دیدی عاشق کار خود است
منگر اندر کار خویش و بنگر اندر کار من
۴
در بهاران گشت ظاهر جمله اسرار زمین
چون بهار من بیاید بردمد اسرار من
۵
چون به گلزار زمین خار زمین پوشیده شد
خارخار من نماند چون دمد گلزار من
۶
هر کی بیمار خزان شد شربتی خورد از بهار
چون بهار من بخندد برجهد بیمار من
۷
چیست این باد خزانی آن دم انکار تو
چیست آن باد بهاری آن دم اقرار من
تصاویر و صوت


نظرات
ali