مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۹۵۵

۱

ای زیان و ای زیان و ای زیان و ای زیان

هوشیاری در میان بیخودان و مستیان

۲

بی محابا درده ای ساقی مدام اندر مدام

تا نماند هوشیاری عاقلی اندر جهان

۳

یار دعوی می کند گر عاشقی دیوانه شو

سرد باشد عاقلی در حلقه دیوانگان

۴

گر درآید عاقلی گو کار دارم راه نیست

ور درآید عاشقی دستش بگیر و درکشان

۵

عیب بینی از چه خیزد خیزد از عقل ملول

تشنه هرگز عیب داند دید در آب روان

۶

عقل منکر هیچ گونه از نشان‌ها نگذرد

بی نشان رو بی‌نشان تا زخم ناید بر نشان

۷

یوسفی شو گر تو را خامی بنخاسی برد

گلشنی شو گر تو را خاری نداند گو مدان

۸

عیسیی شو گر تو را خانه نباشد گو مباش

دیده‌ای شو گرت روپوشی نماند گو ممان

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1068
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 726
عندلیب :

نظرات

user_image
پوریا
۱۳۹۴/۱۱/۱۵ - ۰۲:۱۳:۵۲
عشق فتوی می دهد کز کعبه در بتخانه شو یار دعوی می کند کز عاشقی دیوانه شوعشق زحمت برنتابد، کاشنای خلوت است چون تو با عشق آشنائی از همه بیگانه شوگربه کویش باریابی، مرغ غم را دانه باش گر وصال دوست خواهی، شمع را پروانه شوتا مگر روزی حدیثت بگذرد در پیش او چون نظامی در زبان هر کسی افسانه شونظامی گنجوی