مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۹۷۳

۱

موی بر سر شد سپید و روی من بگرفت چین

از فراق دلبری کاسدکن خوبان چین

۲

جان ز غیرت گوش را گوید حدیثش کم شنو

دل ز غیرت چشم را گوید که رویش را مبین

۳

دست عشرت برگشادم تا ببندم پای غم

عشرتم همرنگ غم شد ای مسلمانان چنین

۴

دست در سنگی زدم دانم که نرهاند مرا

لیک غرقه گشته هم چنگی زند در آن و این

۵

از در دل درشدم امروز دیدم حال او

زردروی و جامه چاک و بی‌یسار و بی‌یمین

۶

گفتمش چونی دلا او گریه درشدهای های

از فراق ماه روی همنشان همنشین

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1080
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 733
عندلیب :

نظرات