مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۹۷۵

۱

عشق شمس الدین است یا نور کف موسی است آن

این خیال شمس دین یا خود دو صد عیسی است آن

۲

گر همه معنی است پس این چهره چون ماه چیست

صورتش چون گویم آخر چون همه معنی است آن

۳

خواه این و خواه آن باری از آن فتنه لبش

جان ما رقصان و خوش سرمست و سودایی است آن

۴

نیک بنگر در رخ من در فراق جان جان

بی دل و جان می نویسد گرچه در انشی است آن

۵

من چه گویم خود عطارد با همه جان‌های پاک

از برای پاکی او عاشق املی است آن

۶

جان من همچون عصا چون دستبوس او بیافت

پس چو موسی درفکندش جان کنون افعی است آن

۷

دیده من در فراق دولت احیای او

در میان خندان شده در قدرت مولی است آن

۸

هرک او اندر رکاب شاه شمس الدین دوید

فارغ از دنیا و عقبی آخر و اولی است آن

۹

و آنک او بوسید دستش خود چه گویم بهر او

عاقلان دانند کان خود در شرف اولی است آن

۱۰

جسم او چون دید جانم زود ایمان تازه کرد

گفتمش چه گفت بنگر معجزه کبری است آن

۱۱

فر تبریز است از فر و جمال آن رخی

کان غبین و حسرت صد آزر و مانی است آن

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1080
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 733
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۴/۲۹ - ۲۲:۳۲:۰۰
اگر از غزل هایی باشد که در أوائل آشنایی با شمس و با حضور شمس در کنار خود سروده باشد میتواند قابل تامل باشد با چند مشخصه اول اینکه بسیار تصنعی و ساختگی استدوم از شیوایی کلام و وزن برخوردار نیستسوم کمی حالت چاپلوسی و ناخوشایند داردو میتوان گفت شعر یک مرید برای خوشایند مراد و مرادپروری گفته شده است ولی از آنجا که در صداقت جلال دین نمی توان تردید داشت باید گفت بخشی مربوط به رسم ورسوم آن دوران است و بخشی هم به آتشین نشدن عشق است که پس از غیبت شمس روی میدهد
user_image
..
۱۳۹۹/۰۴/۳۰ - ۱۱:۲۰:۳۳
از شمس و مولوی به تو کی می‌رسد کسی..