مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۹۸۶

۱

صنما به چشم شوخت که به چشم اشارتی کن

نفسی خراب خود را به نظر عمارتی کن

۲

دل و جان شهید عشقت به درون گور قالب

سوی گور این شهیدان بگذر زیارتی کن

۳

تو چو یوسفی رسیده همه مصر کف بریده

بنما جمال و بستان دل و جان تجارتی کن

۴

و اگر قدم فشردی به جفا و نذر کردی

بشکن تو نذر خود را چه شود کفارتی کن

۵

تو مگو کز این نثارم ز شما چه سود دارم

تو ز سود بی‌نیازی بده و خسارتی کن

۶

رخ همچو زعفران را چو گل و چو لاله گردان

سه چهار قطره خون را دل بابشارتی کن

۷

چو غلام توست دولت نکشد ز امر تو سر

به میان ما و دولت ملکا سفارتی کن

۸

چو به پیش کوه حلمت گنهان چو کاه آمد

به گناه چون که ما نظر حقارتی کن

۹

تن ما دو قطره خون بد که نظیف و آدمی شد

صفت پلید را هم صفت طهارتی کن

۱۰

ز جهان روح جان‌ها چو اسیر آب و گل شد

تو ز دار حرب گلشان برهان و غارتی کن

۱۱

چو ز حرف توبه کردم تو برای طالبان را

جز حرف پرمعانی علم و امارتی کن

۱۲

ز برای گرم کردن بود این دم چو آتش

جز دم تو تابشی را سبب حرارتی کن

۱۳

تو که شاه شمس دینی تبریز نازنین را

به ظهور نیر خود وطن بصارتی کن

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1086
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 737
عندلیب :

نظرات

user_image
مریم
۱۳۹۱/۰۱/۲۹ - ۰۳:۲۵:۰۸
مصرع 2 بیت آخر باید "به" قبل از وطن اضافه شود:به ظهور نیر خود "به" وطن بصارتی کن
user_image
محمد
۱۳۹۵/۰۶/۲۴ - ۱۲:۴۹:۰۹
بیت آخر کاملا درست است وبه حرفی نیاز ندارد به ظهور نیر خود وطن بصارتی کن
user_image
اشرفی
۱۳۹۵/۱۰/۲۷ - ۰۰:۴۸:۳۰
خانم مریم درست میفرماینددر بیت آخر باید کلمه "به" اضافه شود تا وزن شعر درست باشد
user_image
کاظم
۱۳۹۶/۰۲/۲۰ - ۰۱:۳۳:۰۶
بیت آخر احتیاج به تصحیح ندارد:تو که شاه شمس دینی تبریزِ نازنین رابه ظهورِ نَیّرِ خود وَطَنِ بصارتی کنکه می‌شود آن را چنین معنا کرد که با ظهور خود تبریز را مرکز بینش و دانایی کن. اگر حرف «به» قبل از «وطن» اضافه شود مصرع دوم معنایی پیدا نمی‌کند.
user_image
هاله رحمانی
۱۴۰۲/۰۹/۱۰ - ۰۴:۴۶:۳۴
عرض ادب. بیت هشت، مصرع دو، وزن جور در نمیاد. به گناه چون که ما نظر حقارتی کن به نظرم، بعد از «گناه»، یک«هر که» اضافه بشه،و که دوم حذف بشه، درست میشه.  به گناه هر که چون ما نظر حقارتی کن.