مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۹۸۷

۱

هله نیم مست گشتم قدحی دگر مدد کن

چو حریف نیک داری تو به ترک نیک و بد کن

۲

منگر که کیست گریان ز جفا و کیست عریان

نه وصی آدمی تو بنشین و کار خود کن

۳

نظری به سوی می کن به نوای چنگ و نی کن

نظری دگر به سوی رخ یار سروقد کن

۴

شکرت چو آرزو شد ز لب شکرفروشش

چو عباس دبس زودتر ز شکرفروش کدکن

۵

نه که کودکم که میلم به مویز و جوز باشد

تو مویز و جوز خود را بستان در آن سبد کن

۶

شکر خوش تبرزد که هزار جان به ارزد

حسد ار کنی تو باری پی آن شکر حسد کن

۷

به بت شکرفشان شو ز لبش شکرستان شو

جهت قران ماهش چو منجمان رصد کن

۸

چو رسید ماه روزه نه ز کاسه گو نه کوزه

پس از این نشاط و مستی ز صراحی ابد کن

۹

به سماع و طوی بنشین به میان کوی بنشین

که کسی خورت نبیند طرب از می احد کن

۱۰

چو عروس جان ز مستی برسد به کوی هستی

خورشش از این طبق ده تتقش هم از خرد کن

۱۱

ز سخن ملول گشتی که کسیت نیست محرم

سبک آینه بیان را تو بگیر و در نمد کن

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1087
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 737
عندلیب :

نظرات

user_image
حسین توفیقی
۱۳۹۴/۱۰/۲۱ - ۱۳:۰۸:۵۰
مصرع دوم شعر چهارم باید به این صورت تصحیح شود:چو عباس دبس زوتر ز شکرفروش گد کن"زوتر" (zootar) برای اصلاح وزن شعر و "گد کردن" (gad kardan) به معنای "گدایی کردن" است.
user_image
یکی (ودیگر هیچ)
۱۴۰۰/۰۵/۱۶ - ۱۲:۱۵:۲۳
به نام او هله نیم مست گشتم قدحی دگر مدد کن                             چو حریف نیک داری تو به ترک نیک و بد کن مستی از نوع مستی بیداری و هشیار شدن به آگاهی معنوی است . در سیر معنوی پس از گذر از شریعت و طریقت و خلاصی از چنگال ذهن  سالک به هسته مرکزی آگاهی یعنی حقیقت وارد می گردد. *شریعت و طریقت سیر الی الله می باشند و حقیقت سیر فی الله است. قوانین وادی حقیقت با سایر طبقات سلوک کاملا متفاوت است و در واقع ریشه و منبع قوانین از آنجا سرچشمه می یابد ولی نکته اصلی در اینست که سالکی که گام به وادی حقیقت می گذارد خود بخشی از این حقیقت ناب می گردد و هر آنچه که او از مقام مکاشفه ارمغان می آورد شکل و فرم واقعیت به خود می گیرد . حریف نیک بمعنای استاد یا همراه آگاه از مراتب بالاتر حقیقت است که از مسیر اصلی آگاهی دارد و منازل وادی حقیقت را تا سرچشمه می شناسد. در اینجا سالک خود مولانا است که در دیدار با شمس مست هشیاری گشته و اینک از او طلب استمداد دارد تا هشیاری بیشتری به او برساند. شمس را همراه نیکویی در فراسوی نیک و بد یافته است . منگر که کیست گریان ز جفا و کیست عریان                   نه وصی آدمی تو بنشین و کار خود کن در این سطح آگاهی ، منیت رها گردیده و دیگر از من ذهنی اثری نمانده است . افعال انسان با مقیاس خوب و بد نسبت به منافع انسانی خویش سنجیده می شود ولی حقیقت وجود فراتر از منافع انسانی است و معیار اصلی برای سنجش ، خواست مقام متعال و اولیای اوست که بطور طبیعی متضاد با منافع انسانی است. با این نگرش بیشتر خواسته ها و آرزوهای انسانی باعث خروج انسان از مسیر حقیقت گردیده ومسبب انحراف از کمال آدمیت است! بدین معنی که در بسیاری از موارد حتی حرکت های عام المنفعه و خداپسندانه نیز باعث شر و انحراف است! چرا که مجوز ولی وقت و استاد حقیقت مبنی بر انجام آن کار صادر نگردیده است. لذا در قرآن نیز داریم که ان الانسان لفی خسر   همانا انسان در خسران و زیان است ! بدین معنی که انسان تا زمانیکه عموم افعال او از روی خواست و اراده خویش است زیانکار است و راه عبث پیموده است .(حتی عبادات و امور خیریه که بدون اذن ولی حقیقی وقت صادر گردد نه تنها راه او را به سوی روشنایی نمی گشاید بلکه بیشتر در دام جهالت و گمراهی، ابدالدهر به اسارت می کشد.) بنابراین به حقیقتی ظریف پی میبریم و آن اینست که اهالی شریعت و طریقت متعصبانی کورباطن بیش نیستند و بدون شک در مواجهه با سخن حق جبهه گرفته و شخص حقیقت گو را مرتد و محارب می خوانند! دلیل بلاشک این مطلب آنست که شخصی که باطن او کور و کر نباشد با شنیدن سخن حق منقلب شده و انقلاب درونی در او حاصل آید که به خروج او از باتلاق شریعت و طریقت انجامیده و او را به وادی ایمن حقیقت رهنمون می گردد. مصداق این مطلب است که  « در خانه اگر کس است یک حرف بس است» اولین جرقه روشنایی ذهن زمانیست که شخص به کور وکر بودن خویش معترف می گردد و استمداد می طلبد! نظری به سوی می کن به نوای چنگ و نی کن                نظری دگر به سوی رخ یار سروقد کن تاریخ ولادت آدمی از این نقطه شروع می شود و نظر او به سوی حقیقت گشوده می شود و گوش او حقیقت را همچون نوای چنگ و نی می نیوشد. آنگاه است که عظمت خداوند را  در دل خویش درک می کند ! و وجود او را درمی یابد. تا قبل از این سوی و سمت معکوس را درک کرده بود و در خسران بود ولی از این نقطه سیر فی الله در او آغاز گشته و به سمت کمال آدمیت رهسپار می گردد.