مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۹۹۰

۱

جان حیوان که ندیده است به جز کاه و عطن

شد ز تبدیل خدا لایق گلزار فطن

۲

نوبهاری است خدا را جز از این فصل بهار

که در او مرده نماند وثنی و نه وثن

۳

ز نسیمش شود آن جغد به از باز سپید

بهتر از شیر شود از دم او ماده زغن

۴

زنده گشتند و پی شکر دهان بگشادند

بوسه‌ها مست شدند از طرب بوی دهن

۵

دست دستان صبا لخلخه را شورانید

تا بیاموخت به طفلان چمن خلق حسن

۶

جبرئیل است مگر باد و درختان مریم

دست بازی نگر آن سان که کند شوهر و زن

۷

ابر چون دید که در زیر تتق خوبانند

برفشانید نثار گهر و در عدن

۸

چون گل سرخ گریبان ز طرب بدرانید

وقت آن شد که به یعقوب رسد پیراهن

۹

چون عقیق یمنی لب دلبر خندید

بوی رحمان به محمد رسد از سوی یمن

۱۰

چند گفتیم پراکنده دل آرام نیافت

جز بدان جعد پراکنده آن خوب زمن

۱۱

شمس تبریز برآ تیغ بزن چون خورشید

تیغ خورشید دهد نور به جان چو مجن

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1089
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 739
عندلیب :

نظرات

user_image
خسرو
۱۳۹۸/۰۹/۲۹ - ۰۳:۵۵:۳۰
چون عقیق یمنی لب دلبر خندید / بوی رحمان با محمد رسد از سوی یمندر این بیت «بوی رحمان با محمد رسد» درسته و واژه‌ی محمد از ریشه حمد به معنی ستایش شده لقبی برای حضرت مسیح رسول الله است و مسیح رسول الله ممسوح به یمن و برکت ، خدای حقیقی از آفریدگار و صورت و پیکری از اوست یعنی هر زمان که ما او را ببینیم ، خدا را دیده ایم و بوی خدا با مسیح شایسته ستایش به ما می رسد