مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۹۹۱

۱

همه خوردند و بخفتند و تهی گشت وطن

وقت آن شد که درآییم خرامان به چمن

۲

همه خوردند و برفتند بقای ما باد

که دل و جان زمانیم و سپهدار زمن

۳

چو توی آب حیاتی کی نماند باقی

چو تو باشی بت زیبا همه گردند شمن

۴

کتب العشق علینا غمرات و محن

و قضی الحجب علینا فتنا بعد فتن

۵

فرج آمد برهیدیم ز تشویش جهان

بپرد جان مجرد به گلستان منن

۶

ناقتی نخ هنا فهو مناخ حسن

فیه ماء و سخاء و رخاء و عطن

۷

یرزقون فرحین بخوریم آن می و نقل

مقعد صدق چو شد منزل عشاق سکن

۸

دامن سیب کشانیم سوی شفتالو

ببریم از گل تر چند سخن سوی سمن

۹

چو مرا می بدهی هیچ مجو شرط ادب

مست را حد نزند شرع مرا نیز مزن

۱۰

ادب و بی‌ادبی نیست به دستم چه کنم

چو شتر می کشدم مست شتربان به رسن

۱۱

بلبل از عشق ز گل بوسه طمع کرد و بگفت

بشکن شاخ نبات و دل ما را مشکن

۱۲

گفت گل راز من اندرخور طفلان نبود

بچه را ابجد و هوز به و حطی کلمن

۱۳

گفت گر می ندهی بوسه بده باده عشق

گفت این هم ندهم باش حزین جفت حزن

۱۴

گفت من نیز تو را بر دف و بربط بزنم

تنن تن تننن تن تننن تن تننن

۱۵

گفت شب طشت مزن که همه بیدار شوند

که مگر ماه گرفته‌ست مجو شور و فتن

۱۶

طشت اگر من نزنم فتنه چو نه ماهه شده‌ست

فتنه‌ها زاید ناچار شب آبستن

۱۷

برگ می لرزد بر شاخ و دلم می لرزد

لرزه برگ ز باد و دلم از خوب ختن

۱۸

تاب رخسار گل و لاله خبر می دهدم

که چراغی است نهان گشته در این زیر لگن

۱۹

جهد کن تا لگن جهل ز دل برداری

تا که از مشرق جان صبح برآید روشن

۲۰

شمس تبریز طلوعی کن از مشرق روح

که چو خورشید تو جانی و جهان جمله بدن

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1090
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 739
عندلیب :

نظرات

user_image
ممد
۱۳۹۷/۰۶/۲۳ - ۲۳:۲۶:۵۰
چرا تا بحال برای اَی شعر حاشیه نوشته نشده؟