
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۰۱۲
۱
ای دلارام من و ای دل شکن
وی کشیده خویش بیجرمی ز من
۲
از نظر رفتی ز دل بیرون نهای
ز آنک تو شمعی و جان و دل لگن
۳
جان من جان تو جانت جان من
هیچ کس دیدهست یک جان در دو تن
۴
زندگیام وصل تو مرگم فراق
بینظیرم کردهای اندر دو فن
۵
بس بجستم آب حیوان خضر گفت
بیوصالش جان نیابی جان مکن
۶
غم نیارد گرد غمگین تو گشت
ور بگردد بایدش گردن زدن
۷
جانها زان گرد تو گرددهمی
جان ادیم و تو سهیل اندر یمن
۸
بهر تو گفتهست منصور حلاج
یا صغیر السن یا رطب البدن
۹
شیر مست شهد تو گشت و بگفت
یا قریب العهد من شرب اللبن
۱۰
پیش مستان تو غم را راه نیست
فکرت و غم هست کار بوالحسن
۱۱
هر کی در چاه طبیعت مانده است
چارهاش نبود ز فکر چون رسن
۱۲
چونک برپرید کاسد گشت حبل
چون یقینی یافت کاسد گشت ظن
۱۳
همزبان بیزبانان شو دلا
تا به گفت و گو نباشی مرتهن
تصاویر و صوت


نظرات