مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۰۳

۱

آمد بهار خرم آمد نگار ما

چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما

۲

آمد مهی که مجلس جان زو منورست

تا بشکند ز باده گلگون خمار ما

۳

شاد آمدی بیا و ملوکانه آمدی

ای سرو گلستان چمن و لاله زار ما

۴

پاینده باش ای مه و پاینده عمر باش

در بیشه جهان ز برای شکار ما

۵

دریا به جوش از تو که بی‌مثل گوهری

کهسار در خروش که ای یار غار ما

۶

در روز بزم ساقی دریاعطای ما

در روز رزم شیر نر و ذوالفقار ما

۷

چونی در این غریبی و چونی در این سفر

برخیز تا رویم به سوی دیار ما

۸

ما را به مشک و خم و سبوها قرار نیست

ما را کشان کنید سوی جویبار ما

۹

سوی پری رخی که بر آن چشم‌ها نشست

آرام عقل مست و دل بی‌قرار ما

۱۰

شد ماه در گدازش سوداش همچو ما

شد آفتاب از رخ او یادگار ما

۱۱

ای رونق صباح و صبوح ظریف ما

وی دولت پیاپی بیش از شمار ما

۱۲

هر چند سخت مستی سستی مکن بگیر

کارزد به هر چه گویی خمر و خمار ما

۱۳

جامی چو آفتاب پرآتش بگیر زود

درکش به روی چون قمر شهریار ما

۱۴

این نیم کاره ماند و دل من ز کار شد

کار او کند که هست خداوندگار ما

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 159
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 113
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
کسرا
۱۳۹۵/۰۵/۲۵ - ۱۳:۲۹:۲۳
خیلی زیباست
user_image
کیمیا
۱۳۹۶/۰۶/۲۲ - ۱۲:۳۸:۳۲
با درود در یک نسخه که موجود هست در بیت سوم تابنده باش ماه امده .
user_image
کیمیا
۱۳۹۶/۰۶/۲۲ - ۱۲:۴۰:۱۹
منظور بنده بیت چهارم و تابنده باش ای مه بود
user_image
نگار
۱۳۹۸/۰۱/۲۴ - ۰۰:۴۷:۱۲
مخاطب این شعر حضرت محمد هست؟
user_image
ماهان
۱۳۹۸/۰۱/۲۸ - ۱۰:۴۶:۲۳
نخیر
user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۶/۲۲ - ۰۲:۱۳:۵۲
غزل یار غارفرهنگ جلال دین که نتیجه همنشینی با شمس است، بر رابطه و دوستی و همنشینی دو انسان استوار استدرست مانند مَثَل یک دست صدا ندارد، عرفان جلال دین با دوستی دو انسان کار دارد و اینگونه شکل میگیرد و پیش میرودیار غار ریشه دیرینه در فرهنگ ایران دارد و از آیین مهر بجای مانده است که با گردهم آیی یاران در غار با حضور پیر صورت میگرفت و سپس مهرابه ها ساخته شدندالبته نمونه افسانه ای چند یارمسیحی دوره دقیانوس بنام اصحاب کهف هم داریم و هم قصه ای در باره مصطفی و یارانش ولی در فرهنگ جلال دین معنی دیگری بخود میگیرد و رابطه بسیار کمیاب و با ارزشی است که میان دو یار جانی و عارف و صاف پیدا میشود که به شکار معنی و نوسازی معنا ها می پردازندکه جلال دین آن را به خورشید و ماه تعبیر میکند و جای این دو عوض میشود گاهی این خورشید است و دیگری ماه و گاه برعکس و اصلن تفاوتی که میان ماه و خورشید آسمان است آنجا صدق نمی کند بلکه فقط تمثیل است