
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۰۳۲
۱
من از کی باک دارم خاصه که یار با من
از سوزنی چه ترسم و آن ذوالفقار با من
۲
کی خشک لب بمانم کان جو مراست جویان
کی غم خورد دل من و آن غمگسار با من
۳
تلخی چرا کشم من من غرق قند و حلوا
در من کجا رسد دی و آن نوبهار با من
۴
از تب چرا خروشم عیسی طبیب هوشم
وز سگ چرا هراسم میر شکار با من
۵
در بزم چون نیایم ساقیم میکشاند
چون شهرها نگیرم و آن شهریار با من
۶
در خم خسروانی می بهر ماست جوشان
این جا چه کار دارد رنج خمار با من
۷
با چرخ اگر ستیزم ور بشکنم بریزم
عذرم چه حاجت آید و آن خوش عذار با من
۸
من غرق ملک و نعمت سرمست لطف و رحمت
اندر کنار بختم و آن خوش کنار با من
۹
ای ناطقه معربد از گفت سیر گشتم
خاموش کن وگر نی صحبت مدار با من
تصاویر و صوت


نظرات
..