مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۰۴۰

۱

روز است ای دو دیده در روزنم نظر کن

تو اصل آفتابی چون آمدی سحر کن

۲

بردار طالبان را وز هفت بحر بگذر

منگر به گاو و ماهی وز صد چنین گذر کن

۳

پیدا بکن که پاکی از کون و پست و بالا

وین خانه کهن را بی‌زیر و بی‌زبر کن

۴

عالم فناست جمله در یک دمش بقا کن

ماری است زهر دارد تو زهر او شکر کن

۵

هر سو که خشک بینی تو چشمه‌ای روان کن

هر جا که سنگ بینی از عکس خود گهر کن

۶

اندر قفای عاشق هر سو که خصم بینی

او را به زخم سیلی اندر زمان به درکن

۷

تا چند عذر گویی کورند و می‌نبینند

گر کورشان نخواهی در دیده شان نظر کن

۸

خواهی که پرده‌هاشان در دیده‌ها نباشد

فرما تو پردگی را کز پرده‌ها عبر کن

۹

فرمان تو راست مطلق با جمع در میان نه

بستم قبای عطلت هم چاره کمر کن

۱۰

ای آفتاب عرشی ای شمس حق تبریز

چون ماه نو نزارم رویم تو در قمر کن

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1117
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 755
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۴۰۰/۱۱/۲۴ - ۱۳:۰۳:۳۶
در فرهنگ ایران در شاهنامه  انسان شاه است و انسان پهلوان است  نخستین انسان شاه هم هست که کیومرث نام دارد و با او نامه شاهی انسان آغاز میگردد، و سپس شاه کامل پدیدار می شود که فریدون نام دارد و فردوسی به خواننده می‌گوید که فریدون تویی در زمان منوچهر پهلوان پیدا می شود سام و سپس زال و سیمرغ که یاری دهنده پهلوانان است نگهدارنده زال و زاینده رستم و اینگونه در کنار شاهی انسان مقام پهلوانی نیز می یابد  در شاهنامه موبدان هم هستند که همواره به شاه و‌پهلوان کمک می‌کنند و آینده را می بینند و راهنمایان هستند ولی پس از کیخسرو بزرگ‌ اینان جایگاه خود را گم می‌کنند و آنرا در حکومت و شاهی جستجو می‌کنند  این جلال دین است که جایگاه حقیقی یک موبد خدا شناس را در چهره شمس پیدا می‌کند و فرهنگ ایران را گسترش می دهد  و می گوید که مقام  انسان تا حد خدایی بالاست و خدا تویی مقام انسان حد و اندازه ندارد از سویی تا حیوانی پایین و از سویی تا خدایی بالاست ااز فرش تا عرش می‌تواند پرواز کند و دیگران را نیز چون سیمرغ با خود بپروراند و بزایاند