مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۰۴۳

۱

دیدی چه گفت بهمن هیزم بنه چو خرمن

گر دی نکرد سرما سرمای هر دو بر من

۲

سرما چو گشت سرکش هیزم بنه در آتش

هیزم دریغت آید هیزم به است یا تن

۳

نقش فناست هیزم عشق خداست آتش

درسوز نقش‌ها را ای جان پاکدامن

۴

تا نقش را نسوزی جانت فسرده باشد

مانند بت پرستان دور از بهار و مؤمن

۵

در عشق همچو آتش چون نقره باش دلخوش

چون زاده خلیلی آتش تو راست مسکن

۶

آتش به امر یزدان گردد به پیش مردان

لاله و گل و شکوفه ریحان و بید و سوسن

۷

مؤمن فسون بداند بر آتشش بخواند

سوزش در او نماند ماند چو ماه روشن

۸

شاباش ای فسونی کافتد از او سکونی

در آتشی که آهن گردد از او چو سوزن

۹

پروانه زان زند خود بر آتش موقد

کو را همی‌نماید آتش به شکل روزن

۱۰

تیر و سنان به حمزه چون گلفشان نماید

در گلفشان نپوشد کس خویش را به جوشن

۱۱

فرعون همچو دوغی در آب غرقه گشته

بر فرق آب موسی بنشسته همچو روغن

۱۲

اسپان اختیاری حمال شهریاری

پالان کشند و سرگین اسبان کند و کودن

۱۳

چو لک لک است منطق بر آسیای معنی

طاحون ز آب گردد نه از لکلک مقنن

۱۴

زان لکلک ای برادر گندم ز دلو بجهد

در آسیا درافتد گردد خوش و مطحن

۱۵

وز لکلک بیان تو از دلو حرص و غفلت

در آسیا درافتی یعنی رهی مبین

۱۶

من گرم می‌شوم جان اما ز گفت و گو نی

از شمس دین زرین تبریز همچو معدن

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1119
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 756
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۴۰۰/۱۱/۲۴ - ۱۸:۲۰:۲۵
ایرانیان در ماه بهمن نخستین جشن فرهنگی خود را که در شاهنامه در زمان هوشنگ پدیدار می‌شود و سده نام دارد با افروختن آتش بسیار برگزار می کنند و از همان زمان به پیشباز بهار میروند آتش نشانه زندگی، دوستی، همبستگی و شادی و روشنی و دانش و خرد نزد ایرانیان همیشه گرامی و ارزشمند بوده است جلال دین این معنی و بسیاری معنی های گران بهای فرهنگ ایران را بکار می‌گیرد تا به دین داران و خداپرستان مذهبی، ایمان واقعی را نشان دهد. همه تلاش او در این جهت است تا مذهب قشری و کور و سرد و بیروح را از فرهنگ ایرانی بزداید و به دین فروشان و مومن نمایان عشق به بزدان که همان عشق به انسان والا که معدن ارزش های طلا گونه است را نشان دهد و ایمان از روی ترس و جهالت و سودجویی و تن پرستی را از دنیای انسان براند و بیرون کند