
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۰۵۱
۱
میبینمت که عزم جفا میکنی مکن
عزم عتاب و فرقت ما میکنی مکن
۲
در مرغزار غیرت چون شیر خشمگین
در خونم ای دو دیده چرا میکنی مکن
۳
بخت مرا چو کلک نگون میکنی مکن
پشت مرا چو دال دوتا میکنی مکن
۴
ای تو تمام لطف خدا و عطای او
خود را نکال و قهر خدا میکنی مکن
۵
پیوند کردهای کرم و لطف با دلم
پیوند کرده را چه جدا میکنی مکن
۶
آن بیذقی که شاه شدهست از رخ خوشت
بازش به مات غم چه گدا میکنی مکن
۷
آن بندهای که بدر شد از پرتو رخت
چون ماه نو ز غصه دوتا میکنی مکن
۸
گر گبر و مؤمن است چو کشته هوای توست
بر گبر کشته تو چه غزا میکنی مکن
۹
بیهوش شو چو موسی و همچون عصا خموش
مانند طور تو چه صدا میکنی مکن
تصاویر و صوت


نظرات