مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۰۵۴

۱

بشنیده‌ام که عزم سفر می‌کنی مکن

مِهر حریف و یار دگر می‌کنی مکن

۲

تو در جهان غریبی غربت چه می‌کنی ؟

قصد کدام خسته‌جگر می‌کنی؟ مکن

۳

از ما مدزد خویش به بیگانگان مرو

دزدیده سوی غیر نظر می‌کنی؟ مکن

۴

ای مه که چرخ زیر و زبر از برای توست

ما را خراب و زیر و زبر می‌کنی مکن

۵

چه وعده می‌دهی و چه سوگند می‌خوری ؟

سوگند و عشوه را تو سپر می‌کنی مکن

۶

کو عهد و کو وثیقه که با بنده کرده‌ای ؟

از عهد و قول خویش عبر می‌کنی مکن

۷

ای برتر از وجود و عدم بارگاه تو

از خطه وجود گذر می‌کنی مکن

۸

ای دوزخ و بهشت غلامان امر تو

بر ما بهشت را چو سقر می‌کنی مکن

۹

اندر شکرستان تو از زهر ایمنیم

آن زهر را حریف شکر می‌کنی مکن

۱۰

جانم چو کوره‌ای است پرآتش بَسَت نکرد؟

روی من از فراق چو زر می‌کنی مکن

۱۱

چون روی درکشی تو، شود مهْ سیه ز غم

قصد خسوف قرص قمر می‌کنی؟ مکن

۱۲

ما خشک لب شویم چو تو خشک آوری

چشم مرا به اشک چه تر می‌کنی؟ مکن

۱۳

چون طاقت عقیله عشاق نیستت

پس عقل را چه خیره‌نگر می‌کنی؟ مکن

۱۴

حلوا نمی‌دهی تو به رنجور ز احتما ؟

رنجور خویش را تو بتر می‌کنی مکن

۱۵

چشم حرام‌خواره من دزد حسن توست

ای جان سزای دزد بصر می‌کنی؟ مکن

۱۶

سر درکش ای رفیق که هنگام گفت نیست

در بی‌سریِ عشق چه سَر می‌کنی؟ مکن

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1127
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 760
فاطمه زندی :
علیرضا بخشی زاده روشنفکر :
محمدرضاکاکائی :
عندلیب :

نظرات

user_image
الی
۱۳۹۲/۰۳/۱۳ - ۰۵:۵۳:۳۶
راهنمایی برای درک بهتر این شعر زیبا: عبر: عبور کردن، گذشتنسَقَر: دوزخ جهنمعقیله: پابند، مانع و گره کاراحتما: داروی شفا بخش
user_image
محمد
۱۳۹۳/۱۱/۳۰ - ۰۳:۴۴:۴۲
احتما به معنی پرهیز است
user_image
سمانه
۱۳۹۵/۰۶/۱۹ - ۰۹:۳۰:۱۴
در تایید فرمایش جنابعالیپرهیز درست است و در اینجا به معنای پرهیز بیمار از خوراک صدمه زننده.
user_image
گمنام-۱
۱۳۹۵/۰۶/۱۹ - ۱۰:۰۰:۰۸
واپسین مصراع، به تمامی غزل می ارزد، در بی سری عشق، چه سر می کنی ، مکن!و چرا وی را از سر کردن در بی سری عشق باز میدارد؟؟می ترسد؟
user_image
بی نام
۱۳۹۵/۰۷/۱۶ - ۱۲:۱۹:۰۳
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیستتو خود حجاب خودی حافظ از پیام برخیز!پیرو سخنان رنگارنگ بایست به عرض برسانم که برگردان ترکی استانبولی شعر مولانا و همین همت هاست که ستیغ شعر فارسی را به دنیا مینمایاند. اولاست تا بجای ایراد بر ترجمان و طرح ستیزه جویانه ی فارسی سازی، راه را برای صادر کردن شعرمان هموار کنیم. تصریح میکنم که پیش از هرگونه جانبداری، طرف انصاف و دانایی را رعایت کنیم. غمی که از عدم گسترش شعر فارسی در دلهاست بسیار بزرگ تر از قیل و قال و گرو کشی های ماست.
user_image
بی نام
۱۳۹۵/۰۷/۱۶ - ۱۲:۲۲:۱۹
ایضأ، تو خود حجاب خودی حافظ از «میان» برخیز.عذر بابت سهوالخطا.
user_image
ایران سرای من
۱۳۹۶/۰۲/۲۷ - ۱۴:۲۵:۳۱
میم عزیز ترکی همین شعر مولانا در بالا نوشته شده غیر فارسی باشد ناراحت میشوید؟بنده ترکم و مولانا اشعار ترکی زیادی دارد این شعر در وصف شمس تبریزی در ترکیه سروده شدهکمی به هموطنامون احترام بگذاریم
user_image
ایران سرای من
۱۳۹۶/۰۲/۲۷ - ۱۴:۲۷:۰۰
رنگارنگ عزیز ترکی همین شعر مولانا در بالا نوشته شده غیر فارسی باشد ناراحت میشوید؟بنده ترکم و مولانا اشعار ترکی زیادی دارد این شعر در وصف شمس تبریزی در ترکیه سروده شدهکمی به هموطنامون احترام بگذاریم
user_image
پریشان روزگار
۱۳۹۶/۰۲/۲۷ - ۱۶:۲۹:۴۲
ایران سرادر روزگار شمس و بلخی ترکیه ای نبوده است ، حکومت های کوچکی که در تاریخ به نام سلجوقیان روم خوانده شده اند و شگفتا ! عموما نامهای شهنامه ای داشته اند ،کیخسرو و کیقباد و ......دو دیگر تفاوتی بزرگ است میان ترک و ترک زبان ،راجع به ترکان ترکیه جدیدالتاسیس هم زیاد مطمین نباشید این سرزمین پیش از آمدن غلامان ترک خالی از سکنه نبوده است.و ایران سرای همه ایرانیان است.
user_image
امین
۱۳۹۶/۰۶/۰۹ - ۰۲:۵۴:۰۰
سلام و درودمن بیشتر از خواندن حاشیه های نوشته شده لذت می برم تا خود شعر! و بسیار درس میگیرم. دست مریزاددر مورد گفت و گوی دوستان هم نظر بنده این است؛ جدا خواندن اقوام ایرانی به صرف اینکه آذری، ترک یا پارسی زبان باشند کار سنجیده ای نیست، درست است که شعر به زبان پارسی سروده شده اما متعلق به تمام اقوام ایرانی است و همه اقوام ایرانی از آذربایجان(منظور اقلیم بزرگ آذربایجان) تا بلخ حق این را دارند که به آن افتخار کنند و از آن لذت ببرند.در مورد خودم هم بگویم که، بنده خوزی زبان(زبان محلی مردمان بومی خوزستان) هستم.
user_image
علی
۱۳۹۷/۰۱/۲۵ - ۱۰:۳۵:۰۴
معلومه مولوی از گریه تا صبح خوابش نبرده. ایشالله این برای هیچ کسی پیش نیاد.
user_image
دیگر مپرس از من نشان
۱۳۹۸/۰۳/۱۹ - ۱۶:۴۶:۵۹
بشنیده‌ام که عزم سفر می‌کنی، مکن :(
user_image
تینا
۱۳۹۹/۰۴/۰۷ - ۲۱:۰۹:۳۹
ترجمه شده ی این شعر به زبان ترکی استانبولی در سریال ازل از طرف دایی رامیز خوانده شده و محبوبیت و خاطره ی خاصی بین مردم ترکیه داره اما اکثرا به اسم دایی رامیز میشناسن شعرو و نمیدونن مال مولانا هستش
user_image
آرش ثروتیان
۱۴۰۱/۰۷/۱۰ - ۱۴:۱۱:۳۱
شادروان هوشنگ ملک نیا، نگارندۀ کتاب «هشت قرن کسوف» در صفحات 172 تا174  کتاب از ارتباط بسیار جالب این غزل با غزل شمارۀ 1640 و رباعی شمارۀ 982 گنجور (شماره 981 در کتاب کلیات) پرده بر می دارد.ایشان نشان می دهد که غزل 1640
پاسخ گله مندانۀ شمس به مولانا است: گر تو خواهی که تو را بی‌کس و تنها نکنموامقت باشم هر لحظه و عذرا نکنم این تعلق به تو دارد سر رشته مگذارکژ مباز ای کژ کژباز مکن تا نکنم گفته‌ای جان دهمت نان جوین می ندهیبی‌خبر دانیم ار هیچ مکافا نکنم...طبل باز شهم ای باز بر این بانگ بیاپیش از آن که بروم نظم غزل‌ها نکنم و سپس در رباعیِ یاد شده، مجدداً واکنش مولانا به
پاسخ شمس ثبت شده است: دلدار چنان مشوش آمد که مپرسهجرانش چنان پر آتش آمد که مپرس گفتم که مکن گفت مکن تا نکنماین یک سخنم چنان خوش آمد که مپرس موضوع کتاب فوق اثبات این مطلب است که بعضی از اشعار درج شده در دیوان شمس، سرودۀ شخص وی است.