
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۰۵۶
۱
خواجه غلط کردهای در روشِ یار من
صد چو تو هم گم شود در من و در کار من
۲
نبود هر گردنی لایق شمشیر عشق
خون سگان کی خورَد؟ ضیغَمِ خونخوارِ من
۳
قلزم من کی کشد تخته هر کشتیی ؟
شوره تو کی چرد ز ابر گهربار من
۴
سر بمگردان چنین پوز مجنبان چنان
چون تو خری کی رسد در جو انبار من ؟
۵
خواجه به خویش آ یکی چشم گشا اندکی
گرچه نه بر پای توست اندک و بسیار من
۶
گفت که « عاشق چرا مست شد و بیحیا ؟»
باده حیا کی هلد !؟ خاصه ز خمار من
۷
فتنه گرگی شده هم دغل و مکر او
دام وی از وی کند قانص عیار من
۸
بر سر بازار او گرگ کهن کی خرند ؟
هر طرفی یوسفی زنده به بازار من
۹
همچو تو جغدی کجا باغ ارم را سزد ؟
بلبل جان هم نیافت راه به گلزار من
۱۰
مفخر تبریزیان شمس حق و دین بگو
بلک صدای تو است این همه گفتار من
تصاویر و صوت


نظرات