
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۰۶۰
۱
یک غزل آغاز کن بر صفت حاضران
ای رخ تو همچو شمع، خیز درآ در میان
۲
نور ده آن شمع را روح ده این جمع را
از دو رخِ همچو شمع وز قدح همچو جان
۳
سوی قدح دست کن، ما همه را مست کن
ز آنک کسی خوش نشد تا نشد از خود نهان
۴
چون شدی از خود نهان زود گریز از جهان
روی تو واپس مکن جانب خود هان و هان!
۵
این سخن همچو تیر، راست کِشَش سویِ گوش
تا نکشی سوی گوش کی بجهد از کمان ؟
۶
بس کن از اندیشه بس! کاو گویدت هر نفس
کای عجب آن را چه شد؟ اه چه کنم؟ کو فلان؟
تصاویر و صوت


نظرات
شاهد
ابراهیم ادهم