
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۰۶۲
۱
سیر نشد چشم و دل از نظر شاه من
سیر مشو هم تو نیز زین دل آگاه من
۲
مشک و سقا سیر شد از جگر گرم من
هیچ به جز آب نیست لذت و دلخواه من
۳
درشکنم کوزه را پاره کنم مشک را
روی به دریا نهم نیست جز این راه من
۴
چند شود تر زمین از مدد اشک من
چند بسوزد فلک از تبش و آه من
۵
چند بگوید دلم وای دلم وای دل
چند بگوید لبم راز شهنشاه من
۶
رو سوی بحری کز او هر نفسی موج موج
آمد و اندرربود خیمه و خرگاه من
۷
آب خوشی جوش کرد نیم شب از خانهام
یوسف حسن اوفتاد ناگه در چاه من
۸
ز آب رخ یوسفی خرمن من سیل برد
دود برآمد ز دل سوخته شد کاه من
۹
خرمن من گر بسوخت باک ندارم خوشم
صد چو مرا بس بود خرمن آن ماه من
۱۰
عقل نخواهم بس است دانش و علمش مرا
شمع رخ او بس است در شب بیگاه من
۱۱
گفت کسی کاین سماع جاه و ادب کم کند
جاه نخواهم که عشق در دو جهان جاه من
۱۲
در پی هر بیت من گویم پایان رسید
چون ز سرم میبرد آن شه آگاه من
تصاویر و صوت


نظرات
جودی ابوت
رضا از کرمان
پاسخگویی حضرتعالی مجددا یادآوری میکنم که همانطور که مستحضرید حضرت مولانا قبل ازآشنایی با جناب شمس به عنوان فقیه بزرگ قونیه شناخته میشده وپس از این آشنایی وشوریدگی حاصل از این دیدار و حکایات نقل شده از تغییر رویه در زندگی ایشان ،عشق پاک الهی جایگزین همه چیز ایشان گردیده که در تک تک آثار ایشان مشهود است این عشق باعث شده که خلقیات وعادات ایشان نیز به نوبه خود دچار دگرگونی گردد به عنوان شاهد این رباعی : زاهد بودم ترانه گویم کردی سر فتنه بزم وباده خویم کردی سجاده نشین باوقاری بودم بازیچه کودکان کویم کردی حال باید توجه کرد که سماع ومحافل ساز وطرب باافعال یک آدم متشرع در انظارعام کاملا منافات دارد و در این بیت داره به همین مطلب اشاره میکنه وشاید در
پاسخ ناصحی که ایشان را از سماع منع میکرده ،میگه درسته که رقصیدن یک فقیه وعالم دینی در جمع صوفیان باغث تقلیل جایگاهش میشه ولی من نیازی به این جایگاه ندارم چرا چون عشق جایگزین آن شده ودر دو جهان باعث سرافرازی من خواهد بود ضمن اینکه قطعا این رفتار ایشان از سوی کوته بینان آن دوره و شاید هر دوره ای ،مورد نکوهش بوده ومیباشد ولی مهم اینه که خودش به این عشق زنده شده وجهانی رو هم زنده کرده روحش شاد . طبع جهان کهنه دان عاشق آن کهنه دوز تازه وترست او عاشق او تازه تر شاد باشی