مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۱۳۷

۱

آن کون خر کز حاسدی عیسی بود تشویش او

صد کیر خر در کون او صد تیز سگ در ریش او

۲

خر صید آهو کی کند خر بوی نافه کی کشد

یا بول خر را بو کند یا گه بود تفتیش او

۳

هر جوی آب اندررود آن ماده خر بولی کند

جو را زیان نبود ولی واجب بود تعطیش او

۴

خر ننگ دارد ز آن دغل از حق شنو بل هم اضل

ای چون مخنث غنج او چون قحبگان تخمیش او

۵

خامش کنم تا حق کند او را سیه روی ابد

من دست در ساقی زنم چون مستم از تجمیش او

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1200
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 791

نظرات

user_image
مهدی جمالپور
۱۳۹۱/۰۵/۳۱ - ۰۵:۵۹:۲۱
این دیگه چه صیغه ای مولوی جان
user_image
محمد علی لطفی
۱۳۹۲/۰۸/۰۳ - ۰۴:۲۲:۵۸
با سلامآیا تلخی " ریا "و " عوام فریبی " و .... را به شعر کشاندن نیست؟
user_image
محمد علی لطفی
۱۳۹۲/۰۸/۰۳ - ۰۴:۲۵:۵۹
آیا موازی با شعر حافظ نیست؟گر مسلمانی از این است که حافظ دارد وای اگر از پس امروز بود فردایییا ؟یا ؟........
user_image
مجید
۱۳۹۲/۱۱/۱۷ - ۰۴:۵۱:۱۱
گویا مولانا در برابر حاسدان شمس سخت بر می آشفته و از چنین کلماتی استفاده می کرده است و آن را جایز میشمرده.در کتاب برگ سبز اثر جناب موحد به تفصیل بیان شده است.
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۱/۱۷ - ۰۵:۳۷:۳۱
مجید جان البته مولانا تشتش از بام فرو افتاده چنان سخنان رک و زشت در گفتارش هست که دیگر بهانه ای برای پنهان کردنشان نمی ماند . البته باز دشنام و زشتی آشکار از ریا کاری و نامکامی بهتر است . سلام بر مولانای پاک هر چند که زشتی چند در کلامش راه یافته باشد .باید همه سو نگر بود .مولانا بسیاری جاهای دیگر هم لغزیده است ولی باز مردیست که برای تاریخ جهان یک برازندگی به شمار می آید .و من آنچه در این مثنوی می بینم هیچ کجا نمی بینم .ولی باید نام بزرگان دیگر را هم یاد کرد هیچ کجا فردوسی و نظامی هر چند از کامجویی سخن ها گفته اند به زشتی دشنام در نغلتیده اند و بلند باد نام آن دو حکیم هم .
user_image
ایلیا
۱۳۹۲/۱۱/۱۹ - ۰۳:۵۵:۳۷
این غزل مولوی جوابیست بس محکم به مدعیان دین ، دین فروش در لباس دین و تمام کسانیکه که از ازل تا ابد در کنار مردان خدا (عیسی هر زمان) (علی هرزمان) دکان دین فروشی (معاویه) راه انداخته اند .به امید شناخت حقیقت و پیدا کردن خضر زمانه خودمان
user_image
امید
۱۳۹۳/۰۲/۲۶ - ۰۷:۰۴:۳۸
با ایلیا موافقم
user_image
رحیم محمد رفیعی
۱۳۹۳/۰۹/۰۱ - ۱۳:۰۳:۱۷
اول از همه اینکه مصرع اول بیت اول اینست؛آن فلسفی کز حاسدی عیسی بود تفتیش او ...مخاطب مولانا فلسفیان دورانش بودند که با توسل به فلسفه تولد حضرت عیسی و حامله شدن مریم از روح القدس و بسیار دیگر از معجزات و قرآن را حتی انکار میکردند ، این شعر جوابی دندان شکن به فلسفیان آن دوران میباشد
user_image
محمد
۱۳۹۳/۱۰/۱۵ - ۰۱:۴۵:۳۰
خر صید آهو کی کند، خر بوی نافه کی کشدیا بول خر را بو کند، یا گه بود تفتیش اوهر جوی آب اندر رود، آن ماده خر بولی کندجوی را زیان نبود ولی، واجب بود تعطیش او← بعضی از آدما، با توجه به اینکه از خدا شناختی ندارن، مثل حیوونا فقط مشغول همین دنیا هستن که آخرشم چیزی نصیبشون نمیشه و هیچ وقتم نمیتونن به لذت با خدا بودن و زیبایی هاش برسن...این افراد، هر نعمتی که تو این دنیا هس، با توجه به ویژگیشون، ضایع میکنن ( هر چند خودشون فک کنن بهترین کارو انجام میدن) که البته با استفاده درست یا نادرستشون، چیزی گیر خدا نمیاد، ولی خدا با توجه به صفت رحمانیتش، بر خودش لازم میدونه ( علی رقم دیدن یه همچین کارایی از انسان) که انسانو از چشمه ی نعمتاش سیراب کنه، حالا این آدم میخواد از این فرصت خدا، در راه بازگشت استفاده کنه یا در راه ماندن تو ای باتلاق...
user_image
محمد
۱۳۹۳/۱۰/۱۵ - ۰۱:۴۸:۱۴
کسی میتونه مفهوم بیت چهارومو بگه... من نفهمیدم.
user_image
سید مهدی ضیابخش
۱۳۹۳/۱۲/۱۱ - ۰۶:۴۵:۴۵
سلام، بنده خودم شاعر هستم و شاعران را درک می کنم. اگر چه امروزه شعر هزل آمیز رایج نیست اما من خودم هم هزلیات سروده ام و شاید به زودی در وبلاگی آنرا منتشر کنم. خیلی زیبا بود.با تشکر.
user_image
محمد رضا
۱۳۹۳/۱۲/۱۴ - ۰۸:۳۵:۱۴
مرا گوید یکی مشفق بَدَت گویند بدگویاننــکــو گــو را و بــد گــو را نمـــیدانــــم نمــیدانــــم
user_image
محمد رضا
۱۳۹۳/۱۲/۱۴ - ۰۸:۳۷:۳۵
و این هم خود مولانا گفته که: ای مسلمان خود ادب اندر طلبنیست الا حمل از هر بی‌ادبهر که را بینی شکایت می‌کندکه فلان کس راست طبع و خوی بد این شکایت‌گر بدان که بدخو استکه مر آن بدخوی را او بدگو استزانک خوش‌خو آن بود کو در خمولباشد از بدخو و بدطبعان حموللیک در شیخ آن گله ز آمر خداستنه پی خشم و ممارات و هواستآن شکایت نیست هست اصلاح جانچون شکایت کردن پیغامبرانناحمولی انبیا از امر دانورنه حمالست بد را حلمشانطبع را کشتند در حمل بدیناحمولی گر بود هست ایزدیای سلیمان در میان زاغ و بازحلم حق شو با همه مرغان بسازای دو صد بلقیس حلمت را زبونکه اهد قومی انهم لا یعلموناین ابیات خود
پاسخگوی شما خواهند بود...
user_image
ناشناس
۱۳۹۳/۱۲/۲۲ - ۱۱:۴۸:۵۹
بیت چهارم:اشاره ایست به آیه وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَکه یعنی این ها نمی فمند پس همانند چارپایانند که قلب دارند، چشم دارند، گوش دارند ولی استفاده نمی کنند، این اندام ها ظاهری است مثل چارپایان که اونا هم همین ابزار رو دارند ولی قرآن اینان رو بدتر از چارپایان می داندبگذریم بیت اشاره ای دارد به همین آیه، می گوید خر از قیاس با این ها و دغل و ریاشون ننگش است، خدا هم اینا رو با خر مقایسه نمی کنه بلکه می گه بل هم اضلمصراع دوم هم می گوید او که مثل مخنث(دو جنسه) کرشمه می آید(مشمئز کننده است ناز و ادایش) (اینا به تعبیر مولانا است البته، تقصیر من نیندازید) مثل فاحشه ها(لفظ قح..ه بار معنایی بدتر از فاحشه دارد.) آسب دیده است(فاحشه ها از اندام آسیب می بینند)به کلی پر از بد و بی راه به مخالفان شمس است. این شعر رو کلا فراموش کنید و جدیش نگیرید.
user_image
ایران‌ نژاد
۱۳۹۴/۰۲/۲۴ - ۱۷:۳۱:۴۷
در باب این غزل و مشابهات آن و شایعات رابطه‌ی جلال الدین و شمس؛در نفخات الانس آمده است:"مدت سه ماه در خلوتی لیلا و نهارا به صوم وصال نشستند که اصلا بیرون نیامدند، و کسی را زهره نبوددر خلوت ایشا ن در آید.روزی شمس ازمولانا شاهدی التماس کرد . مولانا حرم خود را دست گرفته در میان آورد. فرمود او خواهر جانی من است نازنین پسری می خواهم!فی الحال فرزندخود سلطان ولد را پیش آورد، فرمود او پسر جانی من است.حالیا اگر قدری شراب دست میداد ذوق می کردیممولانابیرون آمد و از محله‌ی جهودان سبویی پر کرده بیاورد. شمس الدین فرمود قوت مطاوعت مولانا امتحان می کردم، از هر چه گویند زیدت است"مقایسه کنید با همین داستا ن با اوحد الین کرمانی در بغداد و.........
user_image
هادی
۱۳۹۴/۰۷/۱۳ - ۰۸:۵۲:۵۴
این یک واقعیته که جلال الدین قرن ها از زمان خودش پیش بوده، و جنبه هایی از هنر پست مدرنیسم در آثارش دیده می شه. در پست مدرنیسم هنجارشکنی و ارایه عریان هنر گاهی لازم و ستوده است. مشابه این در جای دیگری در دیوان شمس وجود داره:کون خر را نظام دین گفتم پشک را عنبر ثمین گفتم و....
user_image
علا
۱۳۹۴/۰۹/۲۸ - ۱۷:۵۷:۴۲
آیا اطمینان دارید این غزل از مولوی است - مشابه برخی رباعیاتی که به خیام منسوب اند-
user_image
سید مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۰۲ - ۰۵:۲۱:۵۲
در جواب آخرین نظر نوشته شده: بله ما اطمینان داریم که این شعر قطعا از خود مولوی است. چرا که هزل از دوره قبل از مولانا هم سبک رایجی بوده و به دلیل پایین بودن میزان سطح فرهنگ در آن دوره گاها شعرا برای اینکه حرف خود رابکرسی بنشانند مجبور بودند با زبان خود آن مردم سخنوری کنند که این کار باعث میشده که تاثیرشعرآنها دوچندان شود و مردم حرف شنوی بهتر و بیشتری داشته باشند. مثلا این یک شعر هزل اخلاقی و عبرت آموز از سعدی است که دراین شعر طلاق را نکوهش کرده و کاری نحس و نکوهیده میداند:مردکی راکه زن طلاق افتاد/شوهری دیگر اتفاق افتاد/دست آن بر سر از جفای زنش/کیر آن بر میان طاق افتاد
user_image
ایلیا
۱۳۹۶/۰۷/۲۳ - ۱۷:۳۳:۳۶
باسلام به همگی،اصلا ازکجا معلوم که این غزل متعلق به حضرت مولانا باشه ،ایشان اهل عرفان اصیل بودند و بنده مقرب خدا،کسانی که بهش بی احترامی میکنند لطفا یکبار دیوان شمس را کامل بخوانند تا ببینند مولانا چه مرتبت علمی و الهی و فلسفی داشته،آنگاه بخاطر چندبیت هزل و هجوآمیز که چه بسا دشمنانش بجای یکی از غزلهایش در دیوانش گنجانده اند وبعبارتی تحریف کردند،به غیرازین غزل ،غزل دیگری نیز منسوب به ایشان هست که همسنگ این ابیاته،یقینااین غزل متعلق بحضرتش نیستند،پس اینگونه بدون آگاهی و ریشه یابی،درحق ایشان قضاوت نکنید عزیزان.مخلص هرچی انسان فهیم وباشعور
user_image
محمد علی لطفی
۱۳۹۷/۰۵/۱۶ - ۱۴:۳۱:۰۵
با سلام ، آیا در ادامه و به موازات اشعار زیر نمیباشد؟...../در حسد شد گفت چون این ممکن است /که من اولیتر که خر ملک من است/خر مودب گشته و اموخته/خوان نهاد ست و چراغ افروخته/......... ( روایت خر و شاهزاده ! (
user_image
پارسا
۱۳۹۷/۰۸/۱۰ - ۰۷:۳۷:۴۵
بزرگترین شاعر شعر و ادب فارسیازش انتظار نداشتم چنین شعری هم سروده باشه
user_image
پارسا
۱۳۹۷/۰۸/۱۰ - ۱۶:۲۸:۴۰
وقتی پای شاعری به بزرگی مولوی وسط هست قطعا چیزی در سخنش بوده که به طرز دیگری نمیتوانسته بیان کند قطعا کسی که چیزی از مفهوم این شعر نمیفهمد نمیتواند درباره آن بگوید ربطی به دین ندارد و حتی از آن بالاتر بگوید این حرفها مخالف دین استشاید اگر کس دیگری بود میتوانستم بپذیرم که منظور عرفانی ای نداشته مثل حافظ که علاوه بر اشعاری با مضمون عرفانی بالا اشعاری با مضمون کاملا زمینی هم دارد مثل شعر می خوار و نظر بازم و میگویم فاش .....اما وقتی داریم راجع به مولوی حرف میزنیم قطعا ما نفهمیده ایم و ایراد از او نبوده شاید هم به اقتضای آن زمان این مفهوم فقط بدین صورت قابل بیان بوده
user_image
عثمانی
۱۳۹۷/۰۸/۲۱ - ۱۵:۲۱:۵۷
خود مولانا در این که این ها همه ناشی از عشق و مستی شمس الدین است، فرموده:ستیزه روی مرا، لطف و دلبری تو کرد/و گرنه، سخت ادبناک بودم و مسکین.
user_image
بی نام
۱۳۹۷/۱۰/۰۱ - ۰۹:۲۳:۱۴
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿179﴾ و در حقیقت بسیاری از جنیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‏ ایم [چرا که] دلهایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمی کنند و چشمانی دارند که با آنها نمی ‏بینند و گوشهایی دارند که با آنها نمی ‏شنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏ ترند [آری] آنها همان غافل‏ماندگانند (179) (الأعراف)
user_image
nabavar
۱۳۹۷/۱۰/۰۱ - ۱۳:۲۲:۳۰
جناب شمس الحق واقعاً مولوی ، آن واصل بالحق ، با این شعر نهایت ایمان و وصول را به نمایش گزارده ، لذت ببرید ، تا از این مراحل گذر نکنید به لقا الله نمی رسید،
user_image
محمد علی لطفی
۱۳۹۷/۱۲/۲۹ - ۱۴:۲۱:۴۰
......./آن یکی شیر است اندر بادیه / آن یکی شیر است اندر قافیه / آن یکی شیر است اندر زاویه / آن یکی شیر است آدم میخورد / آن یکی شیر است آدم میدرد / آن یکی شیر است آدم میکند !؟ /آن یکی شیر است آدم میبرد/ آن یکی شیر است آدم را میکند / ......
user_image
کامران
۱۳۹۸/۰۳/۰۸ - ۲۲:۴۶:۰۸
چون صفیری بشنوی از "مرغ حق"ظاهرش را یاد گیری چون سبقوانگهی از خود قیاساتی کنیمر خیال محض را ذاتی کنیاصطلاحاتیست مر " ابدال" راکه نباشد زان خبر اقوال راهمانطور که گفته میشود منظور از عشق و آغوش و بوسه و ... عشق الهی و آغوش معبود و بوسه مجازی و ... است ، پس لابد در این فقره هم منظور از ک... ، همان ک... حضرت حق بوده است ، "که نباشد زان خبر اقوال را" !!! خاصه اگر این را کسی گفته باشد که به لقاالله رسیده باشد و خود را مرغ حق و ابدال بداند !!!!
user_image
محمد علی لطفی
۱۳۹۸/۰۳/۱۵ - ۱۴:۰۷:۵۰
هر جوی آب اندررود آن ماده خر بولی کندجو را زیان نبود ولی واجب بود تعطیش او....
user_image
محمد علی لطفی
۱۳۹۸/۰۳/۱۶ - ۰۱:۵۷:۳۲
1 - دغل = مکر و فساد2- اضل = گمراه تر و فاسد تر3- مخنث = مردی که حالات زنانه دارد4- غنج = ناز و کرشمه و غمزه5- تخمیش = خاراندن بعضی اعضای بدن6-تعطیش =رفع عطش کردن، آب خوردن، رفع نیاز،...با تشکر از استاد عزیز
user_image
محمد علی لطفی
۱۳۹۸/۰۳/۱۶ - ۰۲:۰۱:۵۰
....لیس للانسان الی ما سعی .....، هر کس متناسب با ذائقه اش ، تولید و مصرف میکند !؟!.
user_image
پیمان امیری
۱۳۹۸/۰۵/۰۹ - ۱۳:۰۰:۱۶
مولانا بی پیرایس ینی در قید هیچ چیزی نیست. گاهی وقت ها از جملات به ظاهر رکیک هم استفاده میکنه تا حرفشو بزنه. اصلا هم براش مهم نیس کی چی میگه راجع به شعراش . داستان کنیزک و خاتون که دیگه یکی از آثار بی نظیر مولاناس . ولی وسط داستان صد در صد سکسی تو میبره به سمت خودت و میگه شهوت از خوردن بود کم کن ز خور
user_image
مهرداد
۱۳۹۸/۰۶/۱۱ - ۱۷:۲۶:۱۸
فارغ از آنکه مولانا ارحیث ارائه معنا ،چه مراد نموده ودر پی ترجمان کدامین پیام بوده است،گاه ضرورت افاده مفهوم ،ازخرق اجماع گریز وگزیری نیست،آنگاه که مراد حک کردن معنا بر لوح ذهن مخاطب باشد به نحو جاودان،و نه نگارش آن...
user_image
مهرداد
۱۳۹۸/۰۶/۱۱ - ۱۷:۳۹:۵۴
آنچنانکه اینک چنین مینماید،گویا پیام ،مصون از گزند موریانه نسیان ،مقیم ابدی ذهن ما شد،استخدام ارادی الفاظی که برپیکره عرف وعادت آدمی تنش می افکند وبر جان توجه ،نیشتر میکند تا چرت غفلت و روز مرگی اش پاره شود وبر تیزی فهم فزوده ....
user_image
پوریا
۱۳۹۹/۰۱/۰۷ - ۱۷:۲۳:۴۶
اونقدر بی‌سوادین که معنای تعطیش رو سه نفر نوشتن و اشتباه نوشتن، نفهمیدید... مولوی برای اجداد و نسل‌تون هم زیاده!
user_image
۸
۱۳۹۹/۰۱/۰۷ - ۲۰:۱۲:۴۱
پوریا،تعطیش مصدر باب تفعیل است ، و تشنه کردن است و نه رفع تشنگی درست می فرمایید، اما؛دو نکته مشکوک در این به اصطلاح غزل به چشم می خورد : تخمیش که خاراندن است ( محل ویژه ای از بدن طرف مربوطه؟؟!!)و تجمیش که ممکن است به شاعر بر گردد، چه به مانای مغازله با زنان است !!! والله اعلم
user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۴/۲۹ - ۱۰:۵۷:۲۷
این غزل خاص است چون عبسی برای جلال دین خیلی خاص است، بعد ها هگل فیلسوف بزرگ با تحقیق و تفکر زیاد در عمر خود به این ویژگی خاص عیسی پی میبرد و پیام او که عشق است و سرانجام او که با سنگ دلان روبرو میشود و اینکه عقل نمیتواند با عشق کنار بیاید به یک تراژدی انسانی می انجامد را بیان می کندچه بخواهیم چه نخواهیم انسان با عقل خود به سرانجام خوبی نمی رسد و فاجعه در کمین اوستگویا کسانی به او خرده گرفته اند که بچه مسلمان چرا باید اینقدر از مسیح بگوید و شاید این بسیار بی سابقه بوده است و یک جور ابداع و نو آوری.او تکلیف خودرا در این غزل یکسره کرده استپیامبران همه شریف و یگانه و ممتاز بوده اند ولی پیامبر مورد علاقه او عیسی استو او مخالفین خودرا و کسانی که به این حقیقت پی نبرده اند را خوار ترین انسان ها به حساب می آورد و خشم و تحقیر خود را نثارشان میکند
user_image
عبداله
۱۳۹۹/۱۰/۰۱ - ۲۳:۰۴:۲۱
تبریز واذربایجان بزرگ در زمان مولوی مخلوط جمعیتی ارامنه ومسلمانان و.... بودند
user_image
علی زینلی
۱۳۹۹/۱۲/۱۷ - ۰۹:۰۰:۴۷
کیر خر و کون خر، کنایه است.در مثل دهان یاوه گوی ابله و احمق که از آن اراجیف بیرون می آید را کون خر یا فرج ماده خران گویند.یا شلاق و تازیانه را کیر گاو می گویند. یا ریخت و پاش و پرت و پلا کردن را به کیر گاو یا به باد ناسزا گرفتن را به کیر خر کشیدن می گفتند.در جای جای مثنوی صحبت از حسد و سبقت و برتری جویی ملایان ناآگاه شده است که بجان مولانا و دوستداران او می افتادند و در برابر عقاید و حقانیت او قد علم می کردند. حنجره و گلو و اینچنین دهانی که به یاوه باز می شد را کون خر می گفتند.این ادبیات تنها مختص مولانا نبوده است. در اشعار دیگر عرفا نیز از چنین ادبیاتی استفاده شده است.تیز سگ‌؛ سگ همان نیروی مخالف و ناسازگاری ست که دائم ملایان را به اشتباه می اندازد و از طریق آنها، یعنی از طریق همان دین و با استفاده از همان ابزار نوک پیکان حمله را به طرف حق و حقیقت معکوس می کند. سگ کنایه از شیطان است که خشم می گیرد و حمله می کند. صد تیز و خشم سگ از طریق ریش شانه کرده و ظاهرسازی آنها در اعتراض و تعارض با حقیقت است.تیز سگ یا خشم شیطان از طریق ظاهر و رنگ و رو و ریش و یال و کوپال ملایان یاوه گو و آنان که مدعی دینداری هستند. استادان راهدان و راهنما و آگاه در واقع همان عیسای دوران هستند.هر شخصیت آگاهی که آمد. بازار متعصبان و مقلدان که کسب و کار و دکان دین باز کرده اند دچار دگرگونی شد. آنها از اینچنین شخصیت های حقیقت گو و آگاه مشوش و مضطرب می شوند و احساس خطر می کنند و دهان به یاوه می گشایند.ان کون خر کز حاسدی عیسی بود تشویش اوصد کیر خر در کون او صد تیز سگ در ریش او (ست) چهارپایان، تعبیر است از مرتبه ای از انسانیت، که علم زندگی آنها تنها به حدود حیوانی (خورد و خوراک و شهوت) تنزل یافته و از تکامل و ادراکات انسانی چیزی نفهمیده اند. یعنی از مرتبه حیوانی جلوتر نمی روند.قرآن گفته : آنها حتی گمراه تر از چهارپایانند. یعنی حتی خر هم از این عقاید و متعصبات ننگ دارد. از حق شنو که فرمود: حتی آنان بدتر از چهارپایانند...زیرا که چهارپایان به دستورالعملی که به آنها داده شده عمل می کنند. خر وظایف خریت خود را به نحو احسنت انجام می‌دهد اما انسان آنچه به او امانت گذاشته و سپرده اند را در نمی یابد... انها که اهل کتاب هستند و از آن هیچ نمی دانند مانند خری هستند که بار کتاب به دوش می کشند و از آن هیچ چیز نمی دانند... اولئک الانعامخر ننگ دارد ز آن دغل از حق شنو بل هم اضلاشاره است به آیات قرآن که می فرماید: آنها همچون چهارپایان و همان غافلانند، حتی گمراه تر ..زیرا تعصب و توهم دانایی دین فروشان همچون حجابی مانع شنیدن و دیدن حقیقت شده است.(جبران خلیل جبران می گفت: متعصب مذهبی، سخنرانی ست در اوج کری...) هنوز هم کم نیستند افرادی که با خشم و غیظ و غضب مثنوی را به باد انتقاد و ناسزا می گیرند. اینها همان کون خرانند... که از دهانشان فحش و ناسزا مانند روغن از بشکه چکه می کند.مخنث : مردی ست که شبیه زنان است. مردی که میل جنسی زنانه دارد، یا اینکه رفتار زنانه دارد، یا مردی که بخته است و میل جنسی نرینگی ندارد؛ همه اینها را شامل می شود.مولانا می گوید : آن حسود مخالف، همچون مخنث و قحبگان کیفی با خود دارند که ابزار آرایشی خود در آن ریخته اند تا در صورت لزوم خود را با (ابزار دینی) بیارایند تا با آن، به خود رنگ و لعاب داده روی خود را زیبا کنند. یا همچون خری که خورجینی با خود دارد و کتاب در آن حمل می کند تا دانایی خود را نشان دهد. (حکایت آن کمپیر که کتاب را پاره می کرد و با تف اوراق کتاب را به صورت زشت خود میچسباند اما اوراق می ریخت. می خواهند خود را با کتاب آرایش کنند و بیارایند.)
user_image
saeed ahadkish
۱۴۰۰/۱۲/۰۲ - ۰۸:۲۳:۱۲
سلام آقاجان چرا اینقدر به خودتون فشار میارید خب مولوی اشتباه کرده همین . از آدم هایی که دوست دارید اسطوره نسازید تا مثل الان مجبور نشید برا تطهیرش آسمون ریسمون به هم ببافین . بله درسته مولانا خیلی شاعر بزرگی بوده ولی خب به دام هزلیات مبتذل افتاده و اشتباه کرده . سعدی هم که من خیلی دوستش دارم همین اشتباه رو کرده‌. همین .اشتباه کرده . خیلی پیچیدست که یه آدم اشتباه کنه؟!! یکی تو کامنت ها گفته بود مولانا جلوتر از زمان خودش بود و این کار مولانا پست مدرن بوده !!! یاعلی!! جناب ؛ پست مدرنیته حاصل ۷ قرن سیر تاریخی غرب مدرن هست چه ربطی به ایران زمان مولانا داشت ؟ اون زمان حتی مدرنیته هم تو خود غرب شروع نشده بود چه برسه به پست مدرنیته اونم تو ایران.   
user_image
تشنه معرفت
۱۴۰۱/۰۳/۲۳ - ۱۵:۵۷:۳۱
واضحه که عریان بودنشون اشتباهه؟  پیام در همون عریان بودن هست بعد شما میفرمایید اشتباهه؟ بعد واضح هم هست؟ بد نیست گاهی اوقات شک کنیم نسبت به عقایدمون شاید به چیز جدیدی رسیدیم. ای کاش ما هم مثل مولوی جسارت بیان عریان عقایدمون رو داشتیم
user_image
نون ایرانشاهی
۱۴۰۱/۰۷/۲۶ - ۱۲:۰۲:۵۱
 وقتی دوستان می‌خوان مثل معلم‌های دینی و ادبیات دبیرستان همه ابیات و اشعار رو به الهیات و معارف ارتباط بدن به هر صورتی*
user_image
پوپو عدج
۱۴۰۱/۱۱/۲۷ - ۰۷:۳۱:۰۲
هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من   اول جواب همه رو داده.  
user_image
بزرگمهر
۱۴۰۲/۰۷/۰۱ - ۰۳:۴۰:۵۳
متاسفانه در هر واقعه تاریخی نقل کنندکان سعی کرده‌اند وجهه‌ای که از نظر آنها مهم بوده را بصورت مطلق خوب یا بد نشان دهند و اینها را نسل های بعد به ذوق خود دستمالی های زیادی کرده‌اند تا به اینجا رسیده است و شاید درست باشد که را به صورت چهرههای بزک شده‌ای  ببینیم که لزوما خود آنها نیستند. بدین ترتیب لزومی ندارد این چهره‌های تاریخی  را صورت واقعی تاریخ بدانیم ، چه زشت و چه زیبا. این بزرگان در طول عمر خویش  رشد کرده‌اند و زمانی زیر و زمانی بالا بودند، و ممکن در طول زندگی رو به رشد هر کاری از ایشان سر زده باشد...... ای ناصح مشفق تو برو در غم خود باش ما گر بد و گر خوب همانیم که هستیم چون شاهد عیب و هنر ما عمل ماست گو خصم زند طعنه که ما دوست پرستیم
user_image
Mahmood Shams
۱۴۰۲/۰۹/۰۵ - ۱۸:۰۲:۴۹
دوستانی که از یک بیت یا خواندن یک شعر ، شاعران را قضاوت می کنند به بی ادبی ، بی دینی ، کافری و ..... نشان دهنده کمبود مطالعه و عدم آگاهی  که با بیتی یا از شعری بدون تامل و دانستن شرایط و موضوع  نتیجه گیری می کنند  شخصیت خود را زیر سؤال می برند ! چون افرادی که مطالعه وسیع و بیشتری دارند و از آثار و اشعار بزرگان شعر و ادب مطلع و آگاه هستند    جناب مولانا در مثنوی معنوی آورده از خدا جوییم توفیق ادب بی‌ادب محروم گشت از لطف رب   بی‌ادب تنها نه خود را داشت بد بلک آتش در همه آفاق زد
user_image
محمدحسین کولجی
۱۴۰۲/۱۱/۲۳ - ۰۹:۱۸:۲۳
باع🗿
user_image
سیاوش خزاعی
۱۴۰۲/۱۱/۲۶ - ۰۲:۲۹:۵۳
سلام اول اینکه خر یعنی بزرگ دوم اینکه خودتون را بخاطر اشتباه دیگران ناراحت نکنید من از این شعر  چیزی نفهمیدم والسلام وقت  بذاریم جاهاییکه واضحتر است بررسی کنیم.    بدرود
user_image
سکوت
۱۴۰۲/۱۲/۱۳ - ۱۲:۳۲:۱۹
سلام حضرت مولانا فرمودند  عاشقم من بر فن دیوانگی  سیرم از فرهنگی و فرزانگی !   و ادب حقیقی را فقط در حضور بودن می دانند و بس  آیا در حضور هستید ؟ اگر خیر .بی ادبید ولو در زبان مبادی آداب باشید !
user_image
جوزف .....
۱۴۰۳/۰۳/۰۸ - ۰۸:۲۳:۳۵
باید بگم من دانش اموزم و اطلاعات زیادی ندارم ولی... خداوکیلی این غزلو مولوی گفتههه
user_image
حمید عالی
۱۴۰۳/۰۳/۱۱ - ۱۳:۵۵:۱۲
دوستان و همراهان عزیز. به نظرم نقد برهرکسی امکان دارد ولی بهتر است با احتیاط در مقام مولانا وارد شویم. لازم به ذکر هست که در عرفان و طریقت  عبور از حیا یک امتیازاست. قوانین و آداب وسنن و دین محدودیت های خاص خود را دارند. ولی در وحدت وجودی مانع و محدودیتی وجود ندارد.لازمه اتصال گذشتن از محدودیتهای ذهنی است. حرفها و کلمات زاییده هستند. این زبان پرده است بر درگاه جان. سفر درونی یعنی درک تهیا و هیچستان وجود که لازمه درک حق است. ولاغیر
user_image
Hasan Kiazand
۱۴۰۳/۰۵/۲۷ - ۱۱:۳۷:۲۰
درود. خاطرم هست روزی از دبیر ادبیات پرسیدم درباره عبید زاکانی بزرگ که استاد شخصی که کلی هزلیات یا هجویات داره لایق ستایش و ادیب شمرده شدن هست؟ جوابشون این بود که به حدی اتفاقات اون دوران تلخ و به قدری فساد زیاد بوده که جز با زبانی تند و عریان نمیشد بیانش کرد شدت فساد رو ...جوابشون منطقی بود  
user_image
صدای سخن عشق
۱۴۰۳/۰۶/۰۹ - ۰۹:۵۱:۳۲
حاشا به غیرتت. زیبا نواختی مولانای جان دکان دین فروشی با ابزار های دینی رو فقط باید با همین الفاظ به مردم شناسوند و همچنین تخریبشون هم  کرد دین فروشی از ابتدای خلقت بوده و هست و باید رسوا بشن
user_image
mohamad M
۱۴۰۳/۰۶/۱۴ - ۰۹:۲۷:۵۶
اصلا نمیشه مولاناهمچین شعری بخونه الکیه بابا