مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۱۴۵

۱

شب شد ای خواجه ز کی آخر آن یار تو کو

یار خوش آواز تو آن خوش دم و شش تار تو کو

۲

یار لطیف تر تو خفته بود در بر تو

خفته کند ناله خوش خفته بیدار تو کو

۳

گاه نماییش رهی گوش بمالیش گهی

دم ز درون تو زند محرم اسرار تو کو

۴

زنده کند هر وطنی ناله کند بی‌دهنی

فتنه هر مرد و زنی همدم گفتار تو کو

۵

دست بنه بر رگ او تیز روان کن تک او

ای دم تو رونق ما رونق بازار تو کو

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1205
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 795
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۷/۰۹/۲۹ - ۱۶:۱۸:۱۰
اهمیت و بزرگی‌ای که جلال دین برای نوازنده به خرج می‌‌دهد و آنکه ساز را و آواز را و آهنگ را می‌‌شناسد و ناگزیر شعر را می‌‌ستایدکه به حق ارزش یک خنیاگر را بیش از همه یک شاعر طراز اول می‌‌داند برای همین است که زاهد خشک مغز و شکننده تاب شنیدن موسیقی را ندارد و ناخود آگاه از آن دوری می‌‌جوید و سعی‌ می‌‌کند هزار عیب بر آن نهد این نکته گرهی و پر ارزش است و جدایی راه زهد و دین داری را از رازورزی و عرفان مشخص می‌‌کند موسیقی‌ مانند شعر از تازگی و لطافت و نو آوری برخوردار است حال آنکه از هیچ کدام این‌ها در دین مداری و زهد خبری نیستیار لطیفِ ترِ تو خفته بود در بر تو - خفته کند ناله خوش خفته بیدار تو کوساز خاموش هم آدم را به وجد می‌‌آورد چه برسد که نواخته شودگاه نماییش رهی گوش بمالیش گهیبه نظر، نواختن نوازنده در دستگاهی و سپس کوک را عوض کردن و به دستگاه دیگر رفتن باشدزنده کند هر وطنی موسیقی‌ یاد میهن و وطن را در انسان زنده می‌‌کند زیرا در اعماق میهن و افراد آن سرزمین ریشه دارد