
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۱۴۹
۱
ای تو خموش پرسخن چیست خبر بیا بگو
سوره هل اتی بخوان نکته لافتی بگو
۲
خیمه جان بر اوج زن در دل بحر موج زن
مشک وجود بردران ترک دو سه سقا بگو
۳
چونک ز خود سفر کنی وز دو جهان گذر کنی
کیست کز او حذر کنی هیچ سخن مخا بگو
۴
از می لعل پرگهر بیخبری و باخبر
در دل ما بزن شرر بر سر ما برآ بگو
۵
ساقی چرخ در طرب مجلس خاک خشک لب
زین دو بزاده روز و شب چیست سبب مرا بگو
۶
از دل چرخ در زمین باغ و گل است و یاسمین
باد خزانش در کمین چیست چنین چرا بگو
۷
بخل و سخا و خیر و شر نیست جدا ز یک دگر
نیست یکی و نیست دو چیست یکی دو تا بگو
۸
بلبل مست تا به کی ناله کنی ز ماه دی
ذکر جفا بس است هی شکر کن از وفا بگو
۹
هیچ در این دو مرحله شکر تو نیست بیگله
نقش فنا بشو هله ز آینه صفا بگو
۱۰
جزو بهل ز کل بگو خار بهل ز گل بگو
درگذر از صفات او ذات نگر خدا بگو
تصاویر و صوت


نظرات
رایان جراح پور
A