
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۱۵۷
۱
سنگ شکاف میکند در هوس لقای تو
جان پر و بال میزند در طرب هوای تو
۲
آتش آب میشود عقل خراب میشود
دشمن خواب میشود دیده من برای تو
۳
جامه صبر میدرد عقل ز خویش میرود
مردم و سنگ میخورد عشق چو اژدهای تو
۴
بند مکن رونده را گریه مکن تو خنده را
جور مکن که بنده را نیست کسی به جای تو
۵
آب تو چون به جو رود کی سخنم نکو رود
گاه دمم فرودرد از سبب حیای تو
۶
چیست غذای عشق تو این جگر کباب تو
چیست دل خراب من کارگه وفای تو
۷
خابیه جوش میکند کیست که نوش میکند
چنگ خروش میکند در صفت و ثنای تو
۸
عشق درآمد از درم دست نهاد بر سرم
دید مرا که بیتوام گفت مرا که وای تو
۹
دیدم صعب منزلی درهم و سخت مشکلی
رفتم و ماندهام دلی کشته به دست و پای تو
تصاویر و صوت


نظرات
من
پاسخ: با تشکر، به نظر من شخصاً هم نقل شما بهتر است. اما با مقایسه با یک منبع تحت وب دیگر و مشاهدۀ یکسانی نقلها بهتر دیدیم نقل شما را در حاشیه و به عنوان بدل باقی بگذاریم.
محمد حسن
ناشناس
آرش
امین افشار
امین افشار
نازنین
فرشیر
هادی بهار
محسن ، ۲
امیرحسین
الهام
بزرگمهر
اهورا روآ