
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۱۶۴
۱
اگر بگذشت روز ای جان به شب مهمان مستان شو
بر خویشان و بیخویشان شبی تا روز مهمان شو
۲
مرو ای یوسف خوبان ز پیش چشم یعقوبان
شب قدری کن این شب را چراغ بیت احزان شو
۳
اگر دوریم رحمت شو وگر عوریم خلعت شو
وگر ضعفیم صحت شو وگر دردیم درمان شو
۴
اگر کفریم ایمان شو وگر جرمیم غفران شو
وگر عوریم احسان شو بهشتی باش و رضوان شو
۵
برای پاسبانی را بکوب آن طبل جانی را
برای دیورانی را شهب انداز شیطان شو
۶
تو بحری و جهان ماهی به گاهی چیست و بیگاهی
حیات ماهیان خواهی بر ایشان آب حیوان شو
۷
شب تیره چه خوش باشد که مه مهمان ما باشد
برای شب روان جان برآ ای ماه تابان شو
۸
خمش کن ای دل مضطر مگو دیگر ز خیر و شر
چو پیش او است سر مظهر دهان بربند و پنهان شو
تصاویر و صوت


نظرات
نادر..
هادی
هادی