مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۱۸

۱

ز بهر غیرت آموخت آدم اسما را

ببافت جامع کل پرده‌های اجزا را

۲

برای غیر بود غیرت و چو غیر نبود

چرا نمود دو تا آن یگانه یکتا را

۳

دهان پر است جهان خموش را از راز

چه مانع‌ست فصیحان حرف‌پیما را؟

۴

به بوسه‌های پیاپی ره دهان بستند

شکرلبان حقایق دهان گویا را

۵

گهی ز بوسه یار و گهی ز جام عقار

مجال نیست سخن را نه رمز و ایما را

۶

به زخم بوسه سخن را چه خوش همی‌شکنند

به فتنه بسته ره فتنه را و غوغا را

۷

چو فتنه مست شود ناگهان برآشوبند

چه چیز بند کند مست بی‌محابا را

۸

چو موج پست شود کوه‌ها و بحر شود

که بیم آب کند سنگ‌های خارا را؟

۹

چو سنگ آب شود آب سنگ پس می‌دان

احاطت ملک کامکار بینا را

۱۰

چو جنگ صلح شود صلح جنگ پس می‌بین

صناعت کف آن کردگار دانا را

۱۱

بپوش روی که روپوش کار خوبان‌ست

زبون و دستخوش و رام یافتی ما را

۱۲

حریف بین که فتادی تو شیر با خرگوش

مکن مبند به کلی ره مواسا را

۱۳

طمع نگر که منت پند می‌دهم که مکن

چنان که پند دهد نیم پشه عنقا را

۱۴

چنان که جنگ کند روی زرد با صفرا

چنان که راه ببندد حشیش دریا را

۱۵

اکنت صاعقه یا حبیب او نارا

فما ترکت لنا منزلا و لا دارا

۱۶

بک الفخار ولکن بهیت من سکر

فلست افهم لی مفخرا و لا عارا

۱۷

متی اتوب من الذنب توبتی ذنبی

متی اجار اذا العشق صار لی جارا

۱۸

یقول عقلی لا تبدلن هدی بردی

اما قضیت به فی هلاک اوطارا

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 169
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 120
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۵/۲۹ - ۰۶:۰۵:۲۶
به بوسه‌های پیاپی ره دهان بستندشکرلبان حقایق، دهان گویا را..
user_image
سعید
۱۳۹۸/۰۴/۲۶ - ۱۶:۵۴:۴۵
معنای ابیات عربی بدین شرح است:اکنت صاعقه یا حبیب او نارافما ترکت لنا منزلا و لا دارامعنی: ای دوست! آیا تو صاعقه هستی یا آتشکه برای ما نه خانه ای باقی گذاشته ای و نه کاشانه ایبک الفخار ولکن بهیت من سکرفلست افهم لی مفخرا و لا عارامعنی: تو مایه فخری اما من از مستی تو (دیدار تو) مبهوت شده امو نمی دانم که به این مستی افتخار کنم یا آن را ننگ بدانم (از این رو که مستی گناه است آن را ننگ بدانم یا هگبه اینکه از دیدار تو مست شده ام افتخار کنم)متی اتوب من الذنب توبتی ذنبیمتی اجار اذا العشق صار لی جارامعنی: کِی توبه از گناه کنم که توبه من هم خود گناه استکِی در جایی مجاور شوم که عشق در کنار من همجوار شده استیقول عقلی لا تبدلن هدی بردیاما قضیت به فی هلاک اوطارامعنی: عقلم به من می گوید که هدایت را با چیزی پست تر عوض نکنمگر جز این است که عمر ما در نرسیدن به آرزو سپری شد
user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۷/۱۳ - ۱۶:۲۹:۵۹
از غزل های پیش از ملاقات شمس و پیدا شدن عرفان معنوی نوروزی پهلوانی است که مانند شعرای پیشین و تقلیدی سروده شده است