مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۱۸۶

۱

خداوندا چو تو صاحب قران کو

برابر با مکان تو مکان کو

۲

زمان محتاج و مسکین تو باشد

تو را حاجت به دوران و زمان کو

۳

کسی کو گفت دیدم شمس دین را

سؤالش کن که راه آسمان کو

۴

در آن دریا مرو بی‌امر دریا

نمی‌ترسی برای تو ضمان کو

۵

مگر بی‌قصد افتی کو کریم است

خطاکن را ز عفو او غمان کو

۶

چو سجده کرد آیینه مر او را

بر آن آیینه زنگار گمان کو

۷

همو تیر است همو اسپر همو قوس

چه گفتم آن طرف تیر و کمان کو

۸

هر آن جسمی که از لطفش نظر یافت

نظیرش در ولایت‌های جان کو

۹

بجز از روی عجز و فقر و تسلیم

ببرده سر از او از انس و جان کو

۱۰

ز غیرت حق شد حارس و گر نی

مر او را از کی بیم است پاسبان کو

۱۱

به پیشانیّ ِ جان‌ها داغ مهرش

کسی بی‌داغ مهرش در قران کو

۱۲

به نوبتگاه او بین صف کشیده

به خدمت گر همی‌جویی مهان کو

۱۳

نباشد خنده جز از زعفرانش

بجز از عشق رویش شادمان کو

۱۴

بجز از هجر آن مخدوم جانی

دل و جان را به عالم اندهان کو

۱۵

خداوند شمس دین از بهر الله

که لایق در ثنای او دهان کو

۱۶

زبان و جان من با وصل او رفت

به شرح خاک تبریزم زبان کو

۱۷

همه کان هست محتاج خریدار

بدان حد بی‌نیازی هیچ کان کو

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1231
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 810

نظرات

user_image
وفایی
۱۳۹۵/۱۲/۲۶ - ۱۷:۱۲:۱۹
بیت دهم : ز غیرت حق شدش حارس و گر نیمر او را از کی بیمست ؟ پاسبان کو ؟بیت دوازدهم : بتوبتگاه او بین صف کشیدهبخدمت گر همی جویی مهان کو؟منبع : نسخه دکتر فروزانفر
user_image
بابک
۱۳۹۸/۰۹/۲۷ - ۰۴:۴۶:۵۰
« ماه و پروین= انتله » همان « اند» ، یا تخمیست که در « اله» = ، در هلال ماه ، در صنم ، در زهدان آسمان ، در « تن = زهدان» هر وجود خاکی، هست . از این رو آن را « انتله سودا » یعنی « انتله عشق » میخواندند . تخم در پوسته هلال ، نهفته است تا بزاید و بخندد . این پیشوند « اندی » ، که مینوی درون مینو ( تخم درون تخم = جنین در جفت ) بوده است، و پروین ( ارتا واهیشت، که اهل فارس آنرا ارتا خوشت= ارتای خوشه مینامیدند + بهمن = هما + بهمن ) در درون هلال خندان میباشد ، این محرم ترین و اندرونی ترین و صمیمی ترین بخش هر انسانیست . از این رو « اندیمان= اندمان » را مولوی به همین معنا بکارمیبرد . بجز از هجرآن مخدوم جانی دل و جان را به عالم، اندمان کو البته در گنجور اندوهان به معنای اندوه و غمگینی بکار رفته است و همین « اندی »، که بهمن + هما = پروین (= تخم کل عالم ) باشد ، ریشه واژه « اندیشیدن » است ، که در پهلوی « اندیشتن » ، بوده است . فرهنگ ایران ، روند اندیشیدن را ، روند زائیدن و گسترد ن و پهن کردن ( شید کردن ) بهمن وهما، یا پروینی میدانسته است که بخش اندرونی هر انسانی است. اندیشیدن ، تفکر از بُن وجود خود ، تفکر از اصل آفریننده کیهانی خود بوده است . اندیشیدن ، وام گرفتن افکار، و یا تقلید از افکارشرق وغرب ، یا دزدیدن افکار از دیگران نبوده است ، بلکه اندیشیدن ، با محرمترین و صمیمی ترین و اندرونی ترین بخش ضمیر انسان ، که اصل پیدایش همه جهانست ، کار دارد . اینست که « اندی » به معنای شگفت است و« اندیدن» ، تعجب کردن ، سخنی از روی حیرت و تعجب گفتن، و سخنی از روی شک و آهستگی گفتن میباشد . این بهمن و هما ( سیمرغ) است که وقتی ما میاندیشیم ، از ژرفای ما ، زائیده میشود . اندیشیدن ، تعجب کردن ، شک کردن ، حیرت کردنست. بهمن که «اندی که مینوی مینو»ست ، سرچشمه پیدایش « ابلقی= دورنگی= نرمادگی= گوری= پلنگی » است.