
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۱۹۳
۱
ای صید رخ تو شیر و آهو
پنهان ز کجا شود چنان رو
۲
چندانک توانیش تو میپوش
میبند نقاب توی بر تو
۳
در روزن سینهها بتابید
خورشید ز مطلع ترازو
۴
اندر عدم و وجود افکند
صد غلغله عشق که تعالوا
۵
ای قند دو لعل تو خردسوز
وی تیر دو چشم تو جگرجو
۶
سی بیت دگر بخواست گفتن
مستیش کشید گوش از آن سو
۷
سی بیت فروختم به یک بیت
بیتی که گشاده شد در آن کو
تصاویر و صوت


نظرات