
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۱۹۵
خوش خرامان میروی ای جان جان بیمن مرو
ای حیات دوستان در بوستان بیمن مرو
ای فلک بیمن مگرد و ای قمر بیمن متاب
ای زمین بیمن مروی و ای زمان بیمن مرو
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بیمن مباش و آن جهان بیمن مرو
ای عیان بیمن مدان و ای زبان بیمن مخوان
ای نظر بیمن مبین و ای روان بیمن مرو
شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید
من شبم تو ماه من بر آسمان بیمن مرو
خار ایمن گشت ز آتش در پناه لطف گل
تو گلی من خار تو در گلستان بیمن مرو
در خم چوگانت میتازم چو چشمت با من است
همچنین در من نگر بیمن مران بیمن مرو
چون حریف شاه باشی ای طرب بیمن منوش
چون به بام شه روی ای پاسبان بیمن مرو
وای آن کس کو در این ره بینشان تو رود
چو نشان من توی ای بینشان بیمن مرو
وای آن کو اندر این ره میرود بیدانشی
دانش راهَم توی ای راهدان بیمن مرو
دیگرانت عشق میخوانند و من سلطان عشق
ای تو بالاتر ز وهم این و آن بیمن مرو
تصاویر و صوت


نظرات
مه سا
اسماعیل
رامین فیروز
مهران
سایه
نسیم
مراقی
price۲
جواد
حسین
حمیدرضا
باربد
وفا
مریم سپید
اسلام
محمد طرفی
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
محمد گلشنی
آرش
میر داداماد
سپیده سپهری
محسن
صبکا
بهروز سعیدی
عطا
محمدرضا زارعیان