مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۱۹۹

۱

ای سنایی عاشقان را درد باید درد کو

بار جور نیکوان را مرد باید مرد کو

۲

بار جور نیکوان از دی و فردا برتر است

وانما جان کسی از دی و فردا فرد کو

۳

ور خیال آید تو را کز دی و فردا برتری

برتری را کار و بار و ملک و بردابرد کو

۴

در میان هفت دریا دامن تو خشک کو

در میان هفت دوزخ عنصر تو سرد کو

۵

این نداری خود ولیکن گر تو این را طالبی

آه سرد و اشک گرم و چهره‌های زرد کو

۶

هر نفس بوی دل آید از صراط المستقیم

تا نگویی عشق ره رو را که راه آورد کو

۷

گرد از آن دریا برآمد گرد جسم اولیاست

تا نگویی قوم موسی را در این یم گرد کو

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1239
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 815
عندلیب :

نظرات

user_image
منصور قربانی
۱۳۹۷/۱۲/۰۱ - ۱۴:۱۳:۱۵
مولانا بزیبائی بیان میکند که عنصر عشق ،درد را بارمغان می آورد