مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۲۰۰

۱

ای صبا بادی که داری در سر از یاری بگو

گر نگویی با کسی با عاشقان باری بگو

۲

قصه کن در گوش ما گر دیگران محرم نیند

با دل پرخون ما پیغام دلداری بگو

۳

آن مسیح حسن را دانم که می‌دانی کجاست

با کسی کز عشق دارد بسته زناری بگو

۴

بانگ برزن عاشقی را کو به گل مشغول شد

گو که شرمت باد از آن رخ ترک گلزاری بگو

۵

ای صبا خوش آمدی چون بازگردی سوی دوست

حال من دزدیده اندر گوش عیاری بگو

۶

سوسنی با صد زبان گر حال من با او بگفت

تو چو نرگس بی‌زبان از چشم اسراری بگو

۷

با چنان غیرت که جان دارد بگفتم پیش خلق

شمس تبریزی بگویم گفت جان آری بگو

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1239
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 815
عندلیب :

نظرات