مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۲۰۹

۱

ای ز رویت تافته در هر زمانی نور نو

وی ز نورت نقش بسته هر زمانی حور نو

۲

کژ نشین و راست بشنو عقل ماند یا خرد

ساقیی چون تو و هر دم باده منصور نو

۳

کی تواند شیشه ای را ز آتشی برداشتن

یا می کهنه کی داند ساختن ز انگور نو

۴

می‌چشان و می‌کشان روشن دلان را جوق جوق

تازه می‌کن این جهان کهنه را از شور نو

۵

عشق عشرت پیشه ای که دولتت پاینده باد

روز روزت عید تازه هر شبانگه سور نو

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1245
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 819
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۶/۱۱/۰۵ - ۱۵:۱۳:۰۳
نویی و نو گرائی و نوروزی و نو اندیشی‌ شیوه و فرهنگ جلال دین است که با ماهیت انسان نیز هماهنگی دارد انسان بر عکس حیوانات دیگر خود خود را نو می‌‌کند و شیوه زندگی‌ خود را نو می‌‌کندحیوانات بر اساس انتخاب طبیعی پیدا می‌‌شوند رشد و نمو و تغییر می‌‌کنند نویی از عدم می‌‌آید و ارتباط انسان با عدم از راه دل‌ است و ارتباط دل‌ با انسان از راه عشق صورت می‌‌گیرد عشق هنر یگانه کردن است یگانه کردن کهنه و نو، بزرگ و کوچک، دو و یک، غم و شادی با بینشی دیگر که از مقایسه نمی آید بلکه از شادی هماهنگی با معشوق در هستی‌ نشأت می‌‌گیرد اینکه هستی‌ هم با تو در این کار هماهنگ و همکار است معشوقی که قابل دیدن نیست چون هر لحظه زیبایی و جلوه‌ای دیگر دارد چون چشمه نویی اوست