
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۲۱
۱
مرا تو گوش گرفتی همیکشی به کجا
بگو که در دل تو چیست چیست عزم تو را
۲
چه دیگ پختهای از بهر من عزیزا دوش
خدای داند تا چیست عشق را سودا
۳
چو گوش چرخ و زمین و ستاره در کف توست
کجا روند همان جا که گفتهای که بیا
۴
مرا دو گوش گرفتی و جمله را یک گوش
که میزنم ز بن هر دو گوش طال بقا
۵
غلام پیر شود خواجهاش کند آزاد
چو پیر گشتم از آغاز بنده کرد مرا
۶
نه کودکان به قیامت سپیدمو خیزند
قیامت تو سیه موی کرد پیران را
۷
چو مرده زنده کنی پیر را جوان سازی
خموش کردم و مشغول میشوم به دعا
تصاویر و صوت


نظرات
همایون
محمد یگانه