مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۲۱۰

۱

طرب اندر طرب است او که در عقل شکست او

تو ببین قدرت حق را چو درآمد خوش و مست او

۲

همه امروز چنانیم که سر از پای ندانیم

همه تا حلق درآییم و در این حلقه نشست او

۳

چو چنین باشد محرم کی خورد غم کی خورد غم

به سبو ده می خوش دم که قدح را بشکست او

۴

شه من باده فرستد به چه رو می‌نپرستم

هله ای مطرب برگو که زهی باده پرست او

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1245
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 819
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۶/۱۱/۰۵ - ۱۵:۲۵:۱۳
طرب جلال دین از نویی و نو شدن است باده باده نویی است و شادی از نویی می‌‌آید انسان به هیچ چیز کهنه نمی‌‌تواند دل‌ ببندد و شادی کند مگر آنکه بداند این کهنه به نویی وصل است و بدان راه دارد، این راه به نویی دل‌ نام دارد که از جنس عشق و دوست داشتن است نو شدن همان مستی است و سر از پا ندانستن و بی‌ سر و پا بودن همان زنده بودن و زندگی‌ کردن در نویی است که از عالم عدم می‌‌آید