
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۲۲۲
۱
سر عثمان تو مست است بر او ریز کدو
چون عمر محتسبی دادکنی این جا کو
۲
چه حدیث است ز عثمان عمرم مستتر است
و آن دگر را که رئیس است نگویم تو بگو
۳
مست دیدی که شکوفه ش همه در است و عقیق
بادهای کو چو اویس قرنی دارد بو
۴
ای بسا فکرت باریک که چون موی شدهست
وز سر زلف خوش یار ندارد سر مو
۵
مست فکرت دگر و مستی عشرت دگر است
قطرهای این کند آنک نکند زان دو سبو
۶
بس کن و دفتر گفتار در این جو افکن
بر لب جوی حیل تخته منه جامه مشو
تصاویر و صوت


نظرات
k۱ mk_۱۹۷۸@yahoo.com
یحیی