
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۲۳۰
۱
صوفیانیم آمده در کوی تو
شیء لله از جمال روی تو
۲
از عطش ابریقها آوردهایم
کاب خوبی نیست جز در جوی تو
۳
هابده چیزی به درویشان خویش
ای همیشه لطف و رحمت خوی تو
۴
حسن یوسف قوت جان شد سال قحط
آمدیم از قحط ما هم سوی تو
۵
صوفیان را باز حلوا آرزو است
از لب حلوایی دلجوی تو
۶
ولوله در خانقاه افتاد دوش
مشک پر شد خانقاه از بوی تو
۷
دست بگشا جانب زنبیل ما
آفرین بر دست و بر بازوی تو
۸
شمس تبریزی توی خوان کرم
سیر شد کون و مکان از طوی تو
تصاویر و صوت


نظرات
نازیلا
ابومنا
پاسخ از این سوال که چرا اکواب و اباریق را جمع آورد،و در خصوص کأس آن را به صیغه مفرد آورد، گفته اند: جهتش این است که کلمه کأس تنها در موردی بر ظرف اطلاق می شود که پر باشد، و کاسه خالی را کأس نمی گویند.خمر معینو مراد از معین خمر معین است، یعنی شرابی که پیش روی آدمی جریان داشته باشد.مقربین از نوشیدن آن کاسه ها دچار صداع و خماری که دنبال خمر هست نمی شوند، و شراب بهشت مانند شراب دنیا خمارآور نیست، و عقل آنان به خاطر سکری که از نوشیدن شراب حاصل می شود زایل نمی گردد، در عین این که مست می شوند عقلشان را هم از دست نمی دهند.طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج19، ص209. ...پیوند به وبگاه بیرونی
احمد خرمآبادیزاد