
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۲۳۳
۱
ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو
آیی به حجره من و گویی که گل برو
۲
تو ماه ترکی و من اگر ترک نیستم
دانم من این قدر که به ترکی است آب سو
۳
آب حیات تو گر از این بنده تیره شد
ترکی مکن به کشتنم ای ترک ترک خو
۴
رزق مرا فراخی از آن چشم تنگ توست
ای تو هزار دولت و اقبال تو به تو
۵
ای ارسلان قلج مکش از بهر خون من
عشقت گرفت جمله اجزام مو به مو
۶
زخم قلج مبادا بر عشق تو رسد
از بخل جان نمیکنم ای ترک گفت و گو
۷
بر ما فسون بخواند ککجک ای قشلرن
ای سزدش تو سیرک سزدش قنی بجو
۸
نام تو ترک گفتم از بهر مغلطه
زیرا که عشق دارد صد حاسد و عدو
۹
دکتر شنیدم از تو و خاموش ماندم
غماز من بس است در این عشق رنگ و بو
تصاویر و صوت


نظرات
پرهام
رحمان ملک پور
س ، م
وفایی
فرشاد اشکبوس
شاهین
حسام
استاد سخن شهریار بود
کاوه ایلامی
کیومرث
حمید
علی
مبین
مبین
سعید
محمد
میــــرِ سلطان احمـــد
ملیکا رضایی
Persian Poem Lover
فرهاد
مردکی بینام