مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۲۳۶

۱

جانا توی کلیم و منم چون عصای تو

گه تکیه گاه خلقم و گه اژدهای تو

۲

در دست فضل و رحمت تو یارم و عصا

ماری شوم چو افکندم اصطفای تو

۳

ای باقی و بقای تو بی‌روز و روزگار

شد روز و روزگار من اندر وفای تو

۴

صد روز و روزگار دگر گر دهی مرا

بادا فدای عشق و فریب و ولای تو

۵

دل چشم گشت جمله چو چشمم به دل بگفت

بی‌کام و بی‌زبان عجب وصف‌های تو

۶

زان دم که از تو چشم خبر برد سوی دل

دل می‌کند دعای دو چشم و دعای تو

۷

می‌گردد آسمان همه شب با دو صد چراغ

در جست و جوی چشم خوش دلربای تو

۸

گر کاسه بی‌نوا شد ور کیسه لاغری

صد جان و دل فزود رخ جان فزای تو

۹

گر خانه و دکان ز هوای تو شد خراب

درتافت لاجرم به خرابم ضیای تو

۱۰

ای جان اگر رضای تو غم خوردن دل است

صد دل به غم سپارم بهر رضای تو

۱۱

از زخم هاون غم خود خوش مرا بکوب

زین کوفتن رسد به نظر توتیای تو

۱۲

جان چیست نیم برگ ز گلزار حسن تو

دل چیست یک شکوفه ز برگ و نوای تو

۱۳

خامش کنم اگر چه که گوینده من نیم

گفت آن توست و گفتن خلقان صدای تو

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1259
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 827
عندلیب :

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۹۰/۱۰/۰۶ - ۱۷:۱۸:۳۸
migardad aseman hame shab ba do sad cheragh