مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۲۴۴

۱

سیر نیم سیر نی از لب خندان تو

ای که هزار آفرین بر لب و دندان تو

۲

هیچ کسی سیر شد ای پسر از جان خویش

جان منی چون یکی است جان من و جان تو

۳

تشنه و مستسقیم مرگ و حیاتم ز آب

دور بگردان که من بنده دوران تو

۴

پیش کشی می‌کنی پیش خودم کش تمام

تا که برآرد سرم سر ز گریبان تو

۵

گرچه دو دستم بخست دست من آن تو است

دست چه کار آیدم بی‌دم و دستان تو

۶

عشق تو گفت ای کیا در حرم ما بیا

تا نکند هیچ دزد قصد حرمدان تو

۷

گفتم ای ذوالقدم حلقه این در شدم

تا که نرنجد ز من خاطر دربان تو

۸

گفت که هم بر دری واقف و هم در بری

خارج و داخل توی هر دو وطن آن تو

۹

خامش و دیگر مخوان بس بود این نزل و خوان

تا به ابد روم و ترک برخورد از خوان تو

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1263
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 830
عندلیب :

نظرات

user_image
ابراهیم ازبک
۱۴۰۰/۱۱/۲۱ - ۱۴:۱۴:۴۱
یا حضرت مولانا