مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۲۶۲

۱

پرده بگردان و بزن ساز نو

هین که رسید از فلک آواز نو

۲

تازه و خندان نشود گوش و هوش

تا ز خرد درنرسد راز نو

۳

این بکند زهره که چون ماه دید

او بزند چنگ طرب ساز نو

۴

خیز سبک رطل گران را بیار

تا ببرم شرم ز هنباز نو

۵

برجه ساقی طرب آغاز کن

وز می کهنه بنه آغاز نو

۶

در عوض آنک گزیدی رخم

بوسه بده بر سر این گاز نو

۷

از تو رخ همچو زرم گاز یافت

می‌رسدم گر بکنم ناز نو

۸

چون نکنم ناز که پنهان و فاش

می‌رسدم خلعت و اعزاز نو

۹

خلعت نو بین که به هر گوشه‌اش

تازه طرازی است ز طراز نو

۱۰

پر همایی بگشا در وفا

بر سر عشاق به پرواز نو

۱۱

مرد قناعت که کرم‌های تو

حرص دهد هر نفس و آز نو

۱۲

می به سبو ده که به تو تشنه شد

این قنق خابیه پرداز نو

۱۳

رنگ رخ و اشک روانم بس است

سر مرا هر یک غماز نو

۱۴

گرم درآ گرم که آن گرمدار

صنعت نو دارد و انگاز نو

۱۵

بس کن کاین گفت تو نسبت به عشق

جامه کهنه‌ست ز بزاز نو

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1275
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 837
عندلیب :

نظرات

user_image
آقای ایمنی
۱۳۹۰/۱۱/۱۳ - ۱۸:۴۸:۰۹
با توجه به این غزل شریف و باتجه به تاریخنگاران معاصر جناب محمد بلخی معروف به مولوی کارمند شرکت گاز به ریاست شمس الدین بوده اند.
user_image
محبوبه
۱۳۹۵/۰۵/۰۲ - ۰۳:۰۹:۲۳
چقدر شعر عجیبیه. درکش نمیکنم ولی بعضی بیت هاش واقعا قشنگه..بیتی که میگه بس کن کاین گفت تو نسبت به عشقجامه ی کهنه ست ز بزاز نوواقعا قشنگه ولی اصلا نمیفهمم معناش رو.
user_image
پدرام
۱۳۹۶/۰۵/۲۲ - ۰۵:۲۵:۳۰
لطفا از عزیزان دانشمندم دکتر ترابی و روفیای عزیز و دیگران خواهشمندم در درک این غزل زیبا مرا یاری فرمایند
user_image
شهرام فرهادی
۱۳۹۶/۰۸/۰۱ - ۱۷:۰۲:۳۹
محبوبه جان : مفهوم این بیت این است :بس کن کاین گفت تو نسبت به عشقجامه ی کهنه ست ز بزاز نوروایتی که توی انسان در ذهنت از عشق داری اینقدر دور است که ارزش ان مثل یک پارچه کهنه و پاره در برابر یک بزاز نو یعنی پارچه فروش پارچه های نو می ماند . البته به نظرم اینجا جناب مولانا مثال خیلی نزدیکی نزدن.. چون به نظرم پندار ما از عشق در برابر واقعیت عشق و جریان معرفت مثل ریگی در برابر الماس یا قطره ای در برابر اقیانوس است. اما بیت مورد علاقه ام از این شعر این است : تازه و خندان نشود گوش و هوشتا ز خرد درنرسد راز نووقتی یک سالک در راه حقیقت پا می گذاره هر روز راز جدیدی رو از جریان معرفت در تجربیات درونی اش کشف میکنه.. توی این بیت مگه . گوش و هوش و حواس و تمام زندگی من تا زمانی که یک راز جدید از خرد ( اینجا به معنای خرد جریان معرفت ) به من الهام نشود تازه نمی شود . در بیت قبلی هم اشاره به همین داره که سالک راز جدیدی رو کشف کرده و به همین مناسبت در درون خود جشنی گرفته و به پرده گردانان و مجلس دارن میگه که سازی نو بزنن که امروز روز مبارکی است چون از فلک یعنی همون جریان معرفت درونی یک راز و آوازی جدید به او الهام شده است .
user_image
همایون
۱۳۹۶/۰۸/۱۸ - ۱۵:۳۰:۱۹
جلال دین در اعماق خود فرهنگ ایرانی‌ را که فرهنگی‌ نوروزی است همیشه پاس میداردو آیین مهر و شاهی‌ و همای و سیمرغ و جمشید و فرهنگ پهلوانی و خسروانی جزو واژه‌ها و باور‌های کلیدی اوستو همیشه از آتش و خورشید می‌گوید و نو شدن خرد و سخن را بر عکس کهنه پرستان می‌‌ستایداین انسان است که با چهار عنصر آب و خاک و باد و آتش زندگی‌ میکند بر عکس حیوانات دیگر که از آتش دوری می‌کنند انسان هوشنگی همیشه با کمک آتش ابزار نو میسازد و خود را نیز تغییر میدهدو حتا به کمک آتش به آسمان‌های دور پرواز میکند جلال دین عشق را آتش میداند که هر چیز کهنه را می‌سوزاند و محصولی نو بر میاورد چون بزازی که همیشه لباس ما را نو میکند و چون انبری که ما را به کوره می‌برد و با صورتی‌ نو بیرون میاورد
user_image
فرهاد
۱۴۰۲/۰۷/۱۲ - ۰۲:۳۰:۴۱
استاد شجریان دو بیت از این غزل را با سازهای آفریده‌ی خودشان، که با چیره‌دستی برادران پورناظری نواخته می‌شوند، به زیبایی هرچه تمام‌تر اجرا کرده‌است. البته‌، در ادامه‌ی این اثر کم‌تر شنیده شده، دو بیت از نظامی را نیز می‌خواند. این اثر، در کانال تلگرامی استاد، با نام "تصنیف صدای جهان" آمده است.