مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۲۸

۱

بیار آن که قرین را سوی قرین کشدا

فرشته را ز فلک جانب زمین کشدا

۲

به هر شبی چو محمد به جانب معراج

براق عشق ابد را به زیر زین کشدا

۳

به پیش روح نشین زان که هر نشست تو را

به خلق و خوی و صفت‌های همنشین کشدا

۴

شراب عشق ابد را که ساقیش روح است

نگیرد و نکشد ور کشد چنین کشدا

۵

برو بدزد ز پروانه خوی جانبازی

که آن تو را به سوی نور شمع دین کشدا

۶

رسید وحی خدایی که گوش تیز کنید

که گوش تیز به چشم خدای بین کشدا

۷

خیال دوست تو را مژده وصال دهد

که آن خیال و گمان جانب یقین کشدا

۸

در این چهی تو چو یوسف خیال دوست رسن

رسن تو را به فلک‌های برترین کشدا

۹

به روز وصل اگر عقل ماندت گوید

نگفتمت که چنان کن که آن به این کشدا

۱۰

بجه بجه ز جهان همچو آهوان از شیر

گرفتمش همه کان است کان به کین کشدا

۱۱

به راستی برسد جان بر آستان وصال

اگر کژی به حریر و قز کژین کشدا

۱۲

بکش تو خار جفاها از آن که خارکشی

به سبزه و گل و ریحان و یاسمین کشدا

۱۳

بنوش لعنت و دشنام دشمنان پی دوست

که آن به لطف و ثناها و آفرین کشدا

۱۴

دهان ببند و امین باش در سخن داری

که شه کلید خزینه بر امین کشدا

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 176
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 124
محسن لیله‌کوهی :
فاطمه زندی :
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۰۱ - ۱۹:۴۵:۵۲
خیال اینجا هم چنانچه ابن عربی فرموده برای سالک مهم و سپند پنداشته شده است ، ابن عربی می فرماید حضرت الخیال !
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۰۱ - ۱۹:۴۷:۳۲
دش در فارسی با dys در انگلیسی یکیست هر دو پیشوند هستند . از دش لغت دشدید را داریم یعنی بد منظره و موطن ضحاک است
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۰۱ - ۱۹:۴۸:۴۸
سخن داری برابر رازداری اینجا اورده شده است . گویا راز ها به واژ ها می مانند !
user_image
عباس جنت
۱۴۰۱/۰۵/۲۹ - ۱۶:۰۶:۴۳
مولانا رازی میدانسته کر جرات گفتن آن را نداشته یا بهتر بگم مردم زمان او آمادگی‌ شنیدن آن را نداشتند. برای همین در بیشتر اشعار از کلمه خموش یا خاموش استفاده میکرده و به خودش یادوری میکرده که نگو خموش باش خموش باش در این مجمع اوباش  مگو فاش مگو فاش زمولی و زمولا در اینجا هم میگوید دهان ببند و امین باش در سخن گفتن