
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۲۸۲
۱
ای جان و دل از عشق تو در بزم تو پا کوفته
سرها بریده بیعدد در رزم تو پا کوفته
۲
چون عزم میدان زمین کردی تو ای روح امین
ذرات خاک این زمین از عزم تو پا کوفته
۳
فرمان خرمشاهیت در خون دل توقیع شد
کف کرد خون بر روی خون از جزم تو پا کوفته
۴
ای حزم جمله خسروان از عهد آدم تا کنون
بستان گرو از من به جان کز حزم تو پا کوفته
۵
خوارزمیان منکر شده دیدار بیچون را ولی
از بینش بیچون تو خوارزم تو پا کوفته
۶
ای آفتاب روی تو کرده هزیمت ماه را
و آن ماه در راه آمده از هزم تو پا کوفته
۷
چون شمس تبریزی کند در مصحف دل یک نظر
اعراب او رقصان شده هم جزم تو پا کوفته
تصاویر و صوت


نظرات
سیاجم
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com